ناشران شرکتکننده در نمایشگاه کتاب تهران هرچند مصلای امام خمینی(ره) را در وضعیت فعلی به مکانی چون شهر آفتاب ترجیح میدهند ولی آن را مکانی مناسب برای میزبانی دائمی نمیدانند.
خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: برپایی دوباره نمایشگاه کتاب تهران در مصلای امام خمینی(ره) تهران شاید در ظاهر امر قدمیرو به عقب باشد اما بهتر است با صنفی که به طور مستقیم درگیر این ماجرا هستند و چنین جابه جایی و نقل مکانی تاثیر مستقیمی روی آنها دارد، در این باره گفتگو کنیم.
به همین دلیل با 10 مدیر نشر در حوزه ناشران عمومی کشور در این باره گفتگو کردیم و نظرشان را درباره جا به جایی نمایشگاه از شهر آفتاب به مصلی جویا شدیم. نکته جالب در این زمینه، تفاوت نظرات مدیران مصاحبه شونده، از صددرصد موافق تا کاملا مخالف است. این 10 ناشر به طور اتفاقی و با این رویکرد که «مشت نمونه خروار است»، برای گزارش انتخاب شدهاند.
برایند این گزارش که سعی در بازنمایی حقیقت و نظرات ناشران دارد، به طور عمومی نشان میدهد که بُعد مسافت شهر آفتاب از شهر تهران، تاثیر زیادی روی میزان بازدیدکنندگان نمایشگاه داشته و دارد. همچنین تخصصی نبودن فضای مصلی برای نمایشگاه کتاب، از جمله مولفههایی است که فعلا در اولویت اول توجه ناشران قرار ندارد و در مراتب پایینتری از دوری یا نزدیکی راه مورد توجه قرار میگیرد.
اما یک نکته مهم هم که در گفتگو با چند مدیر نشر مورد توجه قرار گرفت، عادت کردن مخاطب به یک مکان ثابت برای رویدادی به نام نمایشگاه کتاب تهران است.
در ادامه مشروح نظر این ناشران در ادامه این گزارش میآید:
کوروش فقیه نصیری مدیر انتشارات آوای کلار برگشت نمایشگاه به مصلای تهران را مثبت ارزیابی میکند و میگوید: رفت و برگشت به شهر آفتاب برای ما خیلی سخت و دشوار بود و هر روز 2 ساعت در راه بودیم. نمایشگاه کتاب تهران نباید در شهر آفتاب و مکانی دور باشد، بلکه باید مکانی در دسترس داشته باشد.
وی افزود: نمایشگاه کتاب تهران ایرادی هم دارد و آن این است که نباید کتابهای درسی و کنکوری به همراه کتابهای عمومیدر نمایشگاه حضور داشته باشند. چون نوآوری و عنوان جدید ندارند و هر سال همان عناوین قدیمیهستند. یعنی چیزی به آنها اضافه نمیشود در حالی که ناشر عمومیموظف است کتاب جدید به نمایشگاه بیاورد. شلوغی ایام پیش از کنکور باعث ترافیک وسایل نقلیه بیرون از نمایشگاه و حضور عدهای مخاطب غیرمرتبط در نمایشگاه می شود. به هر حال، برگزاری نمایشگاه در شهر آفتاب موجب میشد ما گاهی روزها ساعت 11 یا 12 شب به تهران و خانه برسیم.
مجید رهبانی مدیر انتشارات جهان کتاب در گفتگویی که در این باره با خبرنگار مهر داشت، گفت: من طی برگزاری نمایشگاه، زیاد به شهر آفتاب نرفتم تنها یک یا دور بار به آنجا رفتم. بنابراین شاید نتوانم مقایسه ای دقیق در این باره داشته باشم. ولی بازخورد و سخنانی که از دیگر دوستان میشنوم این استنباط را به وجود میآورد که بیشتر ناشرها به خاطر دوری مسافت شهر آفتاب، از برگشتن به مصلی خوشحال هستند.
این مدیر نشر ادامه داد: فضای مصلی برای برپایی نمایشگاه کتاب، کوچک و غیراستاندار است. شهر آفتاب به فضای نمایشگاهی و استاندارد نزدیک تر است. اما چیزی که میبینم، مشکل دوری شهر آفتاب از شهر است و میشنوم که دوستان میگویند میشود غیراستاندارد بودن محل را تحمل کرد ولی دوری مسافت را نه. البته این نکته را هم بگویم که امکانات شهر آفتاب هم هنوز کامل نشده بود.
پروین صدقیان مدیر انتشارات گل آذین و رئیس هیاتمدیره انجمن صنفی زنان ناشر میگوید: آمدن نمایشگاه به مصلی، خیلی بهتر است. ما هم همکاری کردیم تا این اتفاق خوب بیافتد. شهر آفتاب محلی نمایشگاه و فضایش بسیار بزرگ است اما امکاناتش کامل نیست و از این نظر، آزاردهنده بود؛ به ویژه دوری راه و کمبود وسایل نقلیه مناسب.
وی افزود: بهتر است دقیق صحبت کنیم. اگر الان بخواهیم حرف بزنیم، به نوعی داریم پیش بینیهایی میکنیم که ممکن است به وقوع نپیوندند. اما میتوان راجع به مصلی صحبت کرد و آن طور که مدیر اجرایی نمایشگاه گفت سهم زیادی از بخشهای نمایشگاه امسال زیر سقف هستند و امکانات برایشان فراهم شده است.
صدقیان در یک جمعبندی گفت: در حال حاضر مصلی برای برگزاری نمایشگاه بهتر است چون دو خط مترو دارد و وسط شهر قرار دارد. در نتیجه مردم راحت تر میتوانند به آنجا رفت و آمد کنند. شهر آفتاب به دلیل دوری، جایی بود که خیلی از بازدیدکنندگان نمایشگاه حاضر نمیشدند زحمت رفتن به آن را به خود بدهند. بودن نمایشگاه در مصلی، فرصت خوبی را به کتابخوانها میدهد. البته باید در نمایشگاه امسال شرکت کنیم و ببینیم که امکانات جدید، پس از دو سال نبودن در مصلی چگونه فراهم شده است؟ در دورههای پیشین نمایشگاه که در مصلی بودیم، بخش کودک و نوجوان در فضای باز قرار داشتند؛ همین طور ناشران دانشگاهی. فقط ناشران عمومیبودند که داخل فضای بسته و در شبستان قرار داشتند. برای امسال گفته شده که ناشران کودک و نوجوان و دانشگاهی در فضای مسقف جا داده میشوند. به هر حال، عموم ناشران از این اتفاق خوشحال هستند.
حامد کفاش مدیر انتشارات سایان، میگوید: برگزاری نمایشگاه در مصلای امام خمینی(ره) را بیشتر از شهر آفتاب میپسندم. دلیل اصلی اش هم بُعد مسافتی است که شهر آفتاب دارد. اما این سرگردانی و خانه به دوشی به هیچ وجه خوب نیست و ناشران را آزار میدهد. زمانی که به شهر آفتاب رفتیم، اتفاق خوبی بود چرا که قرار بود نمایشگاه تا چند سال در آن مکان برپا شد ولی حالا در حال برگشتن به محل پیشین هستیم.
وی افزود: این تزلزل در درازمدت آزاردهنده خواهد بود چون الان نمیدانیم سال آینده قرار است نمایشگاه در کجا برپا شود و چه خواهد شد! در هر صورت برپایی نمایشگاه با وضعیت فعلی در مصلی خوب است چون فروش ناشران خوب خواهد بود. اما همان طور که اشاره کردم از این دولت به آن دولت، از این شهرداری به آن شهرداری، نباید مکان نمایشگاه کتاب تغییر کند چون این مساله روی مخاطب تاثیر خواهد گذاشت. او به یک مکان خاص عادت کرده و آن را به عنوان نمایشگاه شناخته یا خواهد شناخت ولی با این تغییرها به او ضربه میزنیم.
محمدرضا جعفری مدیر نشر نو هم معتقد است: چنین رویدادی برای ما امری مثبت است. البته نمیدانم چه غرفه ای به ما بدهند ولی این اتفاق را رویدادی مثبت میدانم؛ جدا از این که مصلی از شهر آفتاب نزدیک تر است، یک سری از مخاطبان میتوانند پس از تعطیلی اداره و کارشان به نمایشگاه بیایند و کتابها را ببینند. اما برای رفتن به شهر آفتاب حوصله نداشتند. بنابراین میتوانم بگویم که مصلی از نظر مکانی، جایگاه بهتری از شهر آفتاب دارد.
این ناشر در ادامه گفت: به علاوه از نظر وسایل حمل و نقل هم مصلی وضعیت بهتری دارد؛ از جمله مترو و دیگر وسایل نقلیه عمومی. درست است که ساختمان و سازه مصلی برای نمایشگاه کتاب مناسب نیست ولی عادت کرده ایم که نمیشود هم خدا را خواست هم خرما را.
جعفری گفت: بزرگ ترین عامل مثبت مصلی، همان نزدیک بودنش نسبت به شهر آفتاب است و شهروندان میتوانند از آن بازدید کنند. اما برای رفتن به شهر آفتاب، برنامه ریزی و زدن قید یک روز کاری لازم بود. طبق مشاهداتی که طی دو سال گذشته در نمایشگاه داشتیم، تعداد بازدیدکنندگان به خاطر برگزاری در شهر آفتاب، نسبت به سالهای گذشته کاهش پیدا کرده بود.
ابوالفضل میرباقری مدیر انتشارات کتابسرای تندیس در این باره میگوید: نمایشگاه کتاب طی چند سال گذشته جابجا شده و هنوز مسئولین امر نتوانستند مکان یابی دقیق و درستی برای این رویداد بزرگ فرهنگی داشته باشند. به دیگر سخن این که در حالی که نمایشگاه بین المللی کتاب تهران بزرگترین رویداد فرهنگی کشور است، هنوز طی چند سال گذشته نتوانسته ایم ساز و کار مشخصی برای برگزاری اش داشته باشیم. چه مصلی، چه شهر آفتاب و چه نمایشگاه بین المللی امکانات در خور و شایسته ای برای این برگزاری نمایشگاه کتاب ندارند.
وی افزود: کاربری مصلی برای برگزاری نمایشگاه مناسب نیست. شهر آفتاب دور، و هنوز تکمیل نشده و مخاطب نمیتواند این دوری راه را تحمل کند. نمایشگاه بین المللی به دلیل زیر ساختهایش پذیرای جمعیت میلیونی بازدید کننده نیست. اما با توجه به مشکلات و امکانات موجود، فعلا مصلی بهترین گزینه است ولی درمان قطعی نیست. به نظرم برای دراز مدت، مسئولان امر باید چاره بهتری بیندیشند.
بهروز سمامی مدیر نشر ماهابه از مدیران نشری است که به شدت با برگشتن نمایشگاه به مصلی مخالف است. او میگوید: من با جابجایی نمایشگاه از شهر آفتاب به مصلی مخالفم. اول این که تا مخاطب خواست به شهر آفتاب عادت کند، دوباره دچار جابجایی به مصلی شد. درست است که دسترسی به مصلی از شهر آفتاب راحت تر است اما در دو سال گذشته، استقبال مخاطب از شهر آفتاب نشان داد که اگر تمهیداتی که در این دو سال در نظر گرفته شد، به کار گرفته شود، بازدیدکننده شهر آفتاب هم به اندازه مصلی است.
این ناشر در ادامه گفت: به نظرم اگر از منظر ترافیک شهری به مساله نگاه کنیم، بودن نمایشگاه در شهر آفتاب در 10 روز برگزاری اش، هیچ مشکلی برای مرکز شهر ایجاد نمیکند. از نظر فروش هم به نظرم، سالنها و غرفههای شهر آفتاب، مزیتی نسبت به یکدیگر ندارند و شرایط برابری دارند که باعث میشود ناشر از یک فروش مناسب برخوردار شود. ولی این شرایط در مصلی برای ناشران متفاوت و بسته به مکان غرفه شان در شبستان است.
سمامی در پایان سخنانش گفت: اگر قرار بر این بود بعد از دو سال به مصلی برگردیم، ای کاش جابه جایی صورت نمیگرفت. سالها درباره جابجایی نمایشگاه حرف و شعار داده شد ولی این انتقال فقط دو سال دوام آورد. دو سالی که اتفاقا اکثرا ناشران از آن رضایت داشتند.
علیرضا رئیس دانایی مدیر انتشارات نگاه بازگشت نمایشگاه به مصلی را کاملا مثبت ارزیابی میکند و میگوید: نمیگویم وقتی نمایشگاه در شهر آفتاب بود، بد بود ولی در مصلی، دسترسی به آن بیشتر است. فروشگاه نشر نگاه مقابل دانشگاه تهران است. گاهی که در غرفه نمایشگاه از ما 50 یا 100 نسخه از یک کتاب را میخواستند، با یک تاکسی یا پیک موتوری از نمایشگاه تا فروشگاه را در مدت 15 دقیقه طی میکردیم اما چنین امکانی در شهر آفتاب وجود نداشت.
این مدیر با سابقه نشر میگوید: بودن در شهر آفتاب برای مخاطبان نیز مشکلاتی داشت و مرتب از مردم این گلایه را میشنیدیم که شهر آفتاب دور است. یک امکان خوب مصلی، دسترسی خوب با خط مترو و همچنین این است که داخل شهر قرار دارد.
وی ادامه داد: درست است که نمایشگاه باید به مکانی بزرگ تر و حرفه ای تر برود ولی شهر آفتاب هم آماده نبود و همه فازهایش اجرایی نشده بودند. شهر آفتاب مترو هم داشت ولی خرید و حمل کتاب در چند ایستگاه مترو میسر و قابل تحمل است نه یک مسافت طولانی.
علی جعفریه مدیر نشر ثالث از جمله ناشران با سابقه میگوید: همیشه دنبال مکانی ثابت برای نمایشگاه کتاب بودیم. شهر آفتاب این خواسته ناشران را تامین نکرد و به خاطر بعد مسافتی که نسبت به تهران دارد، بازدیدکنندگان بیشتر از ناشران با این مکان مشکل داشتند.
این ناشر گفت: نفس برگزاری نمایشگاه کتاب برای مخاطبان بازدیدکنندگان است. یعنی برای آنهاست که برگزار میشود. دومین مساله موجود درباره برگزاری نمایشگاه در مصلی یا شهر آفتاب این است که این رویداد، محل و محفلی برای دیدار اهالی قلم با مخاطبانشان است. اما به دلیل همان دوری مسافت، طی دو سال گذشته، اهل قلم کمتری به نمایشگاه میآمدند. یعنی ما نویسنده و مولفی که طی دو دوره گذشته، برای چند روز به نمایشگاه بیاید، کمتر دیدیم.
جعفریه افزود: مجموع چنین عواملی باعث شد که ناشران تصمیم بگیرند به مصلی برگردند. البته مصلی یک گزینه موقت است تا مکانی ثابت و مناسب پیدا شود. و حتما نمیتوان آن را به عنوان گزینه ای دائمیبرای نمایشگاه دانست.
و لیما صالح رامسری مدیر انتشارات معین نیز درباره بحث مورد نظر گفت: مشکل اساسی این است که مسئولان ما ثبات تصمیمگیری ندارند. به هر حال، شما اگر یک مغازه هم بخرید، یک یا دو سال نیاز است تا مشتریها آن را بشناسند. فاصله تا شهر آفتاب زیاد و مکانش مقداری پرت بود. ولی ما ناشران را به آنجا انتقال دادند. مردم در سال اول نمایشگاه در شهر آفتاب، سردرگم بودند. اما سال دوم با آشنایی بیشتری به نمایشگاه آمدند و تقریبا میشد گفت که نمایشگاه در حال جا افتادن است.
وی افزود: نمیخواهم وارد این بحث بشوم که شهر آفتاب بهتر است یا مصلی. طبیعتا مصلی چون در شهر قرار دارد، بهتر است ولی ما ناشران و کتابفروشان به خاطر این نقل و انتقالها، میلیونها تومان ضرر کردیم. متاسفانه مسئولان برای ناشران احترام و ازرشی قائل نیستند و ناشر در حکم گوشت قربانی است. یعنی ناگهان هوس میکنند که مکان نمایشگاه را تغییر بدهند و این کار را میکنند. در سال اول شهر آفتاب گفتیم مکانش پرت است و دور؛ ولی گفتند اتوبوس هست و مترو! پذیرفتیم. البته باید بگویم که شهر آفتاب از نظر متراژ غرفه مکان مناسبی بود ولی باز دوباره به جایگاه پیشین برگشتهایم.
مدیر نشر معین ادامه داد: برای این دوره از نمایشگاه من سعی کردم تا 8 نفر از دست اندرکاران و پرسنل نشر معین را برای نمایشگاه آماده کنم اما هنوز نمیدانم چه غرفه و چه متراژی به ما تعلق میگیرد! چون شنیدهام که ممکن است متراژ غرفه پایین بیاید. هر سال مشکلی در نمایشگاه وجود دارد و امکان بیمشکل بودنش وجود ندارد. از جمله این که هر سال یک عده از ناشران، نورچشمیو عزیزکرده هستند. مثلا در دورههای پیشین ناشری را دیدم که با وجود گذشت یک روز از برگزاری نمایشگاه، هنوز نیامده بود غرفه اش را باز کند. فکر کردیم این ناشر سال دیگر از حضور در نمایشگاه محروم میشود ولی دیدیم که سال بعد بهترین مکان را به همان ناشر داده اند. به نظرم ما ناشران تبدیل به توپ فوتبالی شده ایم که مرتب از این سو به آن سو شوت میشود. از طرفی شرایط طوری شده که دیگر نمیتوانم بگویم صد در صد حق با ماست. چون اگر با ما ناشران صحبت کنید به این نتیجه میرسید که حق با ماست و اگر با مسئولان هم صحبت کنید، شما را قانع و راضی میکنند.
صالح رامسری در پایان گفت: متاسفانه ارزش یک رویداد مهم که در آسیا با عنوان نمایشگاه بین المللی کتاب تهران جا افتاده بود، این گونه بی احترام شده و پایین آمده است. همان طور که گفتم مشکل اساسی از مسئولان و نداشتن ثبات است. هر مدیر جدیدی که میآید، چارچوبهای مدیر پیشین را نمیپسندد. این مساله در انتخاب و چاپ کتابها هم همین طور است. در حال حاضر نسخههای برخی از عناوین ما کم هستند و باید برای عرضه شان در نمایشگاه 500 یا هزار عنوان از آنها چاپ کنیم ولی وضعیت دلار باعث شده که من با پول در جیبم به بازار بروم ولی کسی به من کاغذ نفروشد.
لینک مطلب در مهر: http://www.mehrnews.com/news/4262116
ابوبکر صدیق:
عبدالله بن ابی قحافه عثمان بن کعب تیمی قرشی، ملقب به ابوبکر صدیق، از نزدیکترین صحابه و مشاوران پیامبر اسلام بود که پس از ایشان به عنوان اولین خلیفه مسلمانان انتخاب شد. او از اولین کسانی بود که به پیامبر اسلام ایمان آورد. پیامبر همچنین داماد ابوبکر بود. اهل سنت میگویند لقب صدیق از حدیثی گرفته شده که وقتی پیامبر داستان معراج خود را به ابوبکر گفت، ابوبکر بلافاصله به این داستان ایمان آورد و پذیرفت. ابوبکر احتمالاً مدت کوتاهی پس از سال 570 میلادی به دنیا آمد و سه سال از حضرت محمد کوچکتر بود. نام مادر وی امالخیر (سلمی) بنت صخر از قبیله تیم بود. نامهای دیگری مانند عبدالله و عتیق (بنده آزاد شده) نیز به وی نسبت داده میشود. اما ارتباط این اسمها به یکدیگر و مفهومشان دقیقاً مشخص نیست ولی به تعبیر حضرت محمد (ص)، نام عتیق به معنی آزاد شده از جهنم است.
عمر بن خطاب:
عمر بن خطاب (به عربی: أبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشی) ملقب به عمر فاروق، (زاده 586 میلادی در مکه و درگذشته 26 ذی الحجه 23 هجری/6 نوامبر 644 در مدینه)، صحابه? محمد، فرمانده نظامی در سپاه صدر اسلام و خلیفه دوم از خلفای راشدین بود. مورخین تاریخ اسلامگاهی وی را خلیفه عمر اول و عمر بن عبدالعزیز را عمر دوم مینامند.
در دوران حکومت عمر بن خطاب گستردگی امپراتوری اسلام به شکل بیسابقهای وسیع شد و بیشتر سرزمینهای تحت حکومت ساسانیان بجزتبرستان، دو سوم امپراتوری روم شرقی را در بر میگرفت. حملات وی به امپراتوری ایران در دوران ساسانی در مدت کمتر از 2 سال موجب سقوط این دودمان گردید.
وی بنابر نقل منابعی از قدرتمندترین خلیفه در میان خلفای راشدین و نیز یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین فرمانروایان مسلمان در تمام طول تاریخ است. دوران خلافت وی از 23–13 هجری/644–634 میلادی است. وی دومین خلیفه از خلفای راشدین بود که تحت فرمان او، سپاهیان عرب، سرزمین بینالنهرین و سوریه را فتح نموده و نیز استیلای بر ایران و مصر را آغاز کردند.
پس از مهاجرت نخستین مسلمانان به مدینه که در سال 622 میلادی انجام گردید، عمر به همراه دوست نزدیکش ابوبکر به یکی از مشاوران نزدیک پیامبر اسلام بدل شدند. در این سال جایگاه عمر در حکومت اسلامی به رهبری حضرت محمد، با ازدواج محمد بن عبدالله با حفصه دختر عمر مهمتر گردید.
در به خلافت رسیدن ابوبکر پس از درگذشت محمد، عمر بن خطاب نقش مهمی را ایفا نمود. جانشینی ابوبکر که اهل مکه بود برای مسلمانان مدینه خوشایند نبود. در این گزینش تلاش عمر در قانع کردن و قبولاندن این جانشینی برای اهالی مدینه، نتیجهبخش بود.
ابوبکر به عمر اطمینان ویژهای داشت و او را جانشین خود گماشت. عمر بن خطاب نخستین کسی بود که خود را امیرالمؤمنین نامید.
عمر در سراسر گستره حکومت اسلامی قوانین و سیاستهای خود را در کنترل داشت و اصول حکومتی را برای حاکمان ولایات و سرزمینهای تسخیر شده یادآوری مینمود. ساختار این اصول حکومتی و حقوقی در برخی از حکومتهای پس از او همچنان پابرجا بود. عمر بن خطاب 10 سال پس از به خلافت رسیدن در مرکز حکومت اسلامی (مدینه) توسط شخصی ایرانی به نام پیروز نهاوندی ترور و نهایتاً شهید شد.
بنا بر دانشنامه بریتانیکا، عمر حاکمی نیرومند، سختگیر در برابر متخلفین، پرهیزگار و خشن بود. به همین دلیل دادگری، اقتدارگرایی و پرهیزگاری او مسلمانان احترام ویژهای برایش قائل هستند.
عثمان بن عفان :
عثمان بن عفان (زاده 576 و درگذشته 656 میلادی) سومین خلیفه مسلمانان پس از درگذشت محمد، پیامبر اسلام بود. او از سال 23 تا 35 هجری قمری مصادف با 644 تا 656 میلادی بر سرزمینهای اسلامی و فتوحات جدید خود زمامداری نمود. او دعوت محمد را پذیرفت و مسلمان شد. عثمان در شمار مهاجران به حبشه بود، اما به زودی به مکه بازگشت و به مدینه مهاجرت کرد. وی در مدینه به ترتیب با دو دختر محمد ام کلثوم و رقیه ازدواج نمود و لذا به ذوالنورین مشهور گشت. در زمان ابوبکر وی از افراد نزدیک به او بوده و کاتب وی بهشمار میآمد. در دوره عمر نیز از نفوذ قابل توجهی برخوردار بود. در زمان او بسیاری از سرزمینهای خاورمیانه امروزی مانند قفقاز، خراسان، کرمان، قبرس و قسمتهایی از شمال آفریقا فتح شد. عثمان 49 روز آخر عمر خود را در محاصره مخالفین و معترضین خود بود که نهایتاً به شهادت او انجامید. عثمان همچنین نسخهای رسمی از قرآن را جمعآوری و به ثبت رسانید. پس از قتل عثمان اختلافات گروههای مسلمانان و سرزمینهای متحده اسلامی (مثل شام، عراق،حجاز و مصر) بیشتر شد، این ناسازگاریهای سیاسی و دینی منجر به درگیریهایی موسوم به فتنه اول و دوم گردید.
عثمان خانواده توانگری داشت و خود بازرگانی دارا بود. عثمان پس از دوستی با محمد در میان مسلمانان از لحاظ اجتماعی و اقتصادی از افراد سطح بالا بهشمار میرفت. عثمان به ندرت پیشنهادهای نوآورانه ارائه میداد ولی با این وجود همواره رضایت محمد و دیگر مسلمانان را در پیشنهادهایش دارا بود. در نخستین سالهای تاریخ اسلام وی شخصی اهل مشورت بود و نظراتش با تصمیمات جمعی مسلمانان همسو بود. در دوران زمامداری نیز عثمان سیاستهای خلیفه پیش از خود (عمر) را ادامه داد هر چند از لحاظ شخصیتی اقدامات و خط مشی او به اقتدار و زورمندی عمر نمیرسید.
امام علی (ع):
علی بن ابیطالب (به عربی: علیّ بن أبی طالب؛ زاده? 13 رجب 30 عامالفیل برابر با 23 قبل از هجرت – درگذشته? 21 رمضان 40 قمری) امام اول تمامی شاخههای مذهب شیعه، خلیفه? چهارم از خلفای راشدین اهل سنت، و پسرعمو و داماد محمد است. او فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد، همسر فاطمه? زهرا، و پدر حسن، حسین، و زینب است. وی از سال 35 تا 40 هجری، کمتر از پنج سال، بهعنوان خلیفه بر خلافت اسلامی جزشام حکومت کرد. او در میان طیف وسیعی از مسلمانان از جایگاه برجستهای برخوردار است.
در کودکی به دلیل بدهکارشدن پدرش، پیامبر سرپرستی او را بر عهده گرفت. پس از دعوت پیامبر، علی در سن حدوداً 9 تا 11 سالگی از اولین ایمانآورندگان به اسلام گشت؛ پذیرش دعوت او را در یوم الدار علناً اعلام کرد و پیامبر او را «برادر و وصی و جانشین خود» نامید. گفته میشود در شب لیلة المبیت به هجرت پیامبر کمک کرد و حضرت محمد پس از مهاجرت به مدینه و ایجاد پیمان برادری بین مسلمانان، او را بهعنوان برادر خویش انتخاب کرد او در مدینه در اغلب جنگها پرچمدار سپاه اسلام بود و به دلاوری مشهور گشت.
مسئله? حق وی در خلافت پس از محمد منجر به شکاف اصلی میان مسلمانان و تقسیم آنان به دو گروه شیعه و سنی شد. محمد در بازگشت ازحجةالوداع در غدیر خم جمله? «هر که من ولی او هستم، این علی ولی او است» را به زبان آورد؛ اما مقصود این عبارت مورد اختلاف شیعه و سنی قرار گرفت. شیعیان بر این اساس معتقد به نصب امامت و خلافت در خصوص علی شدند و اهل سنت آن را به معنای دوستی و محبت علی تفسیر میکنند. پس از مرگ پیامبر، زمانی که علی مشغول کفن و دفن وی بود، جمعی از مسلمانان در سقیفه? بنیساعده گرد هم آمدند و بعد از مشورت با یکدیگر درباره? انتخاب جانشین او، سرانجام با ابوبکر بهعنوان خلیفه بیعت کردند. علی بن ابیطالب در ابتدا از بیعت با ابوبکر سرباز زد؛ ولی سرانجام پس از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد. علی در دوران خلافت سه خلیفه? اول در جنگها شرکت نکرد ولی در امور دینی، قضایی و سیاسی به هر سه خلیفه مشورت میداد.
پس از کشتهشدن عثمان، او بهعنوان چهارمین خلیفه? مسلمانان برگزیده شد. دوران خلافت وی با نخستین جنگهای داخلی میان مسلمانان و شورشهایی نظیر شورش ایرانیان همزمان بود. علی با دو نیروی مخالف مجزا مواجه شد: گروهی به رهبری عایشه، طلحه، و زبیر در مکه که خواهان برگزاری شورا برای تعیین خلافت بودند و گروهی دیگر به رهبری معاویه در شام که انتقام خون عثمان را خواستار بودند. چهار ماه پس از خلافت، علی در جمل گروه اول را شکست داد؛ اما سرانجام جنگ صفین با معاویه به لحاظ نظامی بینتیجه بود و در نتیجه حکمیت به لحاظ سیاسی بر ضد علی تمام شد. سپس در سال 38 هجری با خوارج که قبول حکمیت توسط علی را بدعت میدانستند و بر او شوریدند، در نهروان جنگید و آنان را شکست داد. او سرانجام در مسجد کوفه به ضرب شمشیر یکی از خوارج به نام ابن ملجم مرادی به شهادت رسید،وی در خارج شهر کوفه دفن شد، و بعدها حرم او و شهر نجف پیرامون مدفن او ساخته شد.
علیرغم تأثیر اختلافهای مذهبی در تاریخنگاری مسلمانان، منابع توافق دارند که امام علی شخصیتی عمیقاً مذهبی و سرسپرده به اسلام و حکومت عادلانه مطابق با قرآن و سنت بود. وی سختگیرانه وظایف مذهبی را مراعات میکرد و از متاع دنیوی دوری میجست.
نام: محمد بن عبد الله
حضرت محمد (ص) در تورات و برخی کتب آسمانی «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذاریِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وی را «احمد» نامیده بود.
کنیه حضرت محمد (ص): ابوالقاسم و ابوابراهیم.
القاب حضرت محمد (ص): رسول اللّه، نبی اللّه، مصطفی، محمود، امین، امّی، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، کریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر، یس، طه و...
منصب حضرت محمد (ص): آخرین پیامبر الهی، بنیانگذار حکومت اسلامی و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.
تاریخ ولادت حضرت محمد (ص): روز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادی (به روایت شیعه). بیشتر علمای اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال دانسته اند.
عام الفیل، همان سالی است که ابرهه، با چندین هزار مرد جنگی از یمن به مکه یورش آورد تا خانه خدا (کعبه) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادار سازد؛ اما او و سپاهیانش در مکه با تهاجم پرندگانی به نام ابابیل مواجه شده، به هلاکت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند. آنان چون سوار بر فیل بودند، آن سال به سال فیل (عام الفیل) معروف گشت.
محل تولد حضرت محمد (ص): مکه معظمه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودی کنونی).
نسب پدری حضرت محمد (ص): عبدالله بن عبدالمطلب (شیبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّی بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لویّ بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر (قریش) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.
حضرت محمد (ص) روایت شده است که هرگاه نسب من به عدنان رسید، همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید. اما در کتابهای تاریخی، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است که فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل الرحمن(ع) به هفت پشت میرسد.
مادر حضرت محمد (ص): آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.
این بانوی جلیل القدر، در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشی، کم نظیر و سرآمد همگان بود. وی پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتی شش سال زندگی کرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفری که به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمهاش، ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه) شده بود، در مکانی به نام «ابواء» بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روایتی هفت ماه) پیش از ولادت فرزندش از دنیا رفته بود، کفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وی را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وی را شیر دهد و از او نگهداری کند؛ اما پس از مدتی وی را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار کرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال برای وی مادری کرد.
زندگی نامه حضرت محمد (ص)
مدت رسالت و زمامداری حضرت محمد (ص): از 27 رجب سال چهلم عام الفیل (610 میلادی)، که در سن چهل سالگی به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال یازدهم هجری، که رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهدهدار امر رسالت و نبوت بود. حضرت محمد (ص) علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامداری مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت.
همسران حضرت محمد (ص):
1. خدیجه بنت خویلد.
2. سوده بنت زمعه.
3. عایشه بنت ابی بکر.
4. امّ شریک بنت دودان.
5. حفصه بنت عمر.
6. ام حبیبه بنت ابی سفیان.
7. امّ سلمه بنت عاتکه.
8. زینب بنت جحش.
9. زینب بنت خزیمه.
10. میمونه بنت حارث.
11. جویریه بنت حارث.
12. صفیّه بنت حیّ بن اخطب.
فرزندان حضرت محمد (ص):
الف) پسران ان حضرت محمد (ص):
1. قاسم. او پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) تولد یافت. از این رو پیامبر(ص) را ابوالقاسم نامیدند.
2. عبدالله. این کودک چون پس از بعثت به دنیا آمده بود، وی را «طیّب» و «طاهر» میگفتند.
3. ابراهیم. او در اواخر سال هشتم هجری متولد شد و در رجب سال دهم هجری وفات یافت.
عبدالله و قاسم از خدیجه کبری (س) و ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شدند. وهرسه آنان در سنین کودکی از دنیا رفتند.
ب) دختران حضرت محمد (ص):
1. زینب (س). 2. رقیه (س). 3. ام کلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).
آغاز بعثت حضرت محمد (ص):
محمد امین ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان می پرداخت و در عالم خواب رؤیاهایی می دید راستین و برابر با عالم واقع . روح بزرگش برای پذیرش وحی - کم کم - آماده می شد .
در آن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحی مأمور شد آیاتی از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد . سن محمد ( ص ) در این هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهایی و توجه خاص به خالق یگانه جهان جبرئیل از محمد ( ص ) خواست این آیات را بخواند: " اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق. اقرأ وربک الاکرم . الذی علم بالقلم . علم الانسان ما لم یعلم " . یعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفرید . او انسان را از خون بسته آفرید . بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است. خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت. به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست .
حضرت محمد (ص) - از آنجا که امی و درس ناخوانده بود - گفت : من توانایی خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که " لوح " را بخواند . اما همان جواب را شنید - در دفعه سوم - محمد ( ص ) احساس کرد می تواند " لوحی " را که در دست جبرئیل است بخواند . این آیات سرآغاز مأموریت بسیار توانفرسا و مشکلش بود .
جبرئیل مأموریت خود را انجام داد و محمد ( ص ) نیز از کوه حرا پایین آمد و به سوی خانه خدیجه رفت . سرگذشت خود را برای همسر مهربانش باز گفت . خدیجه دانست که مأموریت بزرگ " محمد " آغاز شده است . او را دلداری و دلگرمی داد و گفت : " بدون شک خدای مهربان بر تو بد روا نمی دارد زیرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستی و به بینوایان کمک می کنی و ستمدیدگان را یاری می نمایی " . سپس محمد ( ص ) گفت : " مرابپوشان " خدیجه او را پوشاند .
حضرت محمد (ص) اندکی به خواب رفت . خدیجه نزد " ورقة بن نوفل " عمو زاده اش که از دانایان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمد ( ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموی خود چنین گفت : آنچه برای محمد ( ص ) پیش آمده است آغاز پیغمبری است و " ناموس بزرگ " رسالت بر او فرود می آید . خدیجه با دلگرمی به خانه برگشت .
معراج حضرت محمد (ص):
پیش از هجرت به مدینه که در ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگی حضرت محمد (ص) پیش آمد که به ذکر مختصری از آن می پردازیم : در سال دهم بعثت "معراج " پیغمبر اکرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفری بود که به امر خداوند متعال و بهمراه امین وحی (جبرئیل ) و بر مرکب فضا پیمایی به نام "براق " انجام شد.
حضرت محمد (ص) این سفر با شکوه را از خانه ام هانی خواهر امیر المومنین علی (ع ) آغاز کرد و با همان مرکب به سوی بیت المقدس یا مسجد اقصی روانه شد، و از بیت اللحم که زادگاه حضرت مسیح است و منازل انبیا (ع ) دیدن فرمود.
سپس سفر آسمانی خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانی و بهشت و دوزخ بازدید به عمل آورد، و در نتیجه از رموز و اسرار هستی و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی پایان حق تعالی آگاه شد و به "سدرة المنتهی " رفت و آنرا سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. سپس از همان راهی که آمده بود به زادگاه خود "مکه " بازگشت و از مرکب فضا پیمای خود پیش از طلوع فجر در خانه "ام هانی" پائین آمد.
به عقیده شیعه این سفر جسمانی بوده است نه روحانی چنانکه بعضی گفته اند. در قرآن کریم در سوره "اسرا" از این سفر با شکوه بدین صورت یاد شده است : "منزه است خدایی که شبانگاه بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی که اطراف آن را برکت داده است سیر داد، تا آیتهای خویش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بیناست ". در همین سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پیامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمایند، که نماز معراج روحانی مومن است .
اصحاب و یاران بهشتی حضرت محمد (ص):
پیامبر اسلام(ص) چه در مکّه معظمه و چه در مدینه، دارای اصحاب و یاران باوفایی بود که برخی از آنان پیش از آن حضرت و برخی دیگر پس از ایشان از دنیا رفتند و تعداد آنان به هزاران نفر میرسد. در این جا به نام برخی از صحابه مشهور آن حضرت اشاره میشود:
1. علی بن ابیطالب(ع).
2. ابوطالب بن عبد المطلب.
3. حمزة بن عبدالمطلب.
4. جعفربن ابیطالب.
5. عباس بن عبدالمطلب.
6. عبداللّه بن عباس.
7. فضل بن عباس.
8. معاذبن جبل.
9. سلمان فارسی.
10. ابوذر غفاری (جندب بن جناده).
11. مقداد بن اسود.
12. بلال حبشی.
13. مصعب بن عمیر.
14. زبیر بن عوام.
15. سعد بن ابی وقاص.
16. ابو دجانه.
17. سهل بن حنیف.
18. سعد بن معاذ.
19. سعد بن عباده.
20. محمد بن مسلمه.
21. زید بن ارقم.
22. ابو ایوب انصاری.
23. جابر بن عبدالله انصاری.
24. حذیفة بن یمان عنسی.
25. خالد بن سعید اموی.
26. خزیمة بن ثابت انصاری.
27. زید بن حارثه.
28. عبدالله بن مسعود.
29. عمار بن یاسر.
30. قیس بن عاصم.
31. مالک بن نویره.
32. ابوبکر بن ابی قحافه.
33. عثمان بن عفان.
34. عبدالله بن رواحه.
35. عمر بن خطّاب.
36. طلحة بن عبیدالله.
37. عثمان بن مظعون.
38. ابو موسی اشعری.
39. عاصم بن ثابت.
40. عبدالرحمن بن عوف.
41. ابوعبیده جراح.
42. ابو سلمه.
43. ارقم بن ابی ارقم.
44. قدامة بن مظعون.
45. عبدالله بن مظعون.
46. عبیدة بن حارث.
47. سعید بن زید.
48. خَبّاب بن اَرَت.
49. بریده اسلمی.
50. عثمان بن حنیف.
51. ابو هیثم تیهان.
52. ابیّ بن کعب.
تاریخ رحلت حضرت محمد (ص):
دوشنبه 28 صفر، بنا به روایت بیشتر علمای شیعه و دوازدهم ربیع الاول بنا به قول اکثر علمای اهل سنّت، در سال یازدهم هجری، در سن 63 سالگی، در مدینه از دنیا رفت.
محل دفن حضرت محمد (ص):
مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودی کنونی) در همان خانه ای که وفات یافته بود. هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبی قرار دارد.
انسان نئاندِرتال، گونهای از سرده? انسان بود که در اروپا و قسمتهایی از غرب آسیا، آسیای مرکزی و شمال چین (آلتای) سکونت داشتند. اولین نشانهها از نئاندرتالهای اولیه به حدود 350 هزار سال پیش در اروپا برمیگردد. 130 هزار سال پیش، مشخصههای کامل نئاندرتالها ظاهر شدند و در 50 هزار سال قبل نئاندرتالها دیگر در آسیا دیده نشدند، با این وجود نسل آنها در اروپا تا 33 تا 24 هزار سال پیش منقرض نشده بود و شاید 15 هزار سال پیش یعنی بعد از مهاجرت انسان امروزی به اروپا نسل این انسانهای اولیه منقرض شده باشد.
برخی ژنها میان نئاندرتالها و انسان امروزی مشترک است. این به آن دلیل است که نئاندرتالها و اجداد انسان مدرن زمانیکه ابتدا شروع به مهاجرت از آفریقا به نقاط دیگر جهان کردند، با یکدیگر آمیزش داشتند.
بدن نئاندرتالها برای زندگی در آب و هوای سرد سازگاری یافته بود، بطور مثال آنها کاسه سر بزرگ داشتند، کوتاه قامت اما بسیار قوی بودند و دارای بینی بزرگی بودند، ویژگیهایی که مطلوب آب و هوای سرد هستند. طبق تخمینها اندازهِ کاسهِ سر آنها و مغز بزرگتر از انسانهای مدرن بودهاست، با این وجود در این بررسیها بدن قویتر آنها در مقایسه با انسانهای امروزی در نظر گرفته نشدهاست. بطور میانگین، نئاندرتالهای مذکر دارای قد 165 سانتیمتر، از نظر وزنی سنگین و به دلیل فعالیت بدنی زیاد دارای استخوانبندی قوی بودهاند. بلندی زنهای نئاندرتال بین 153 تا 157 سانتیمتر بودهاست.
طرح خاص ابزار سنگی در دوره پارینه سنگی میانی بنام محلی باستانی که این ابزارها در آن یافت شدهاند، فرهنگ موستری نامیده شدهاست. از ویژگیهای فرهنگ موستریان استفادهِ بسیار از شیوهِ تمدن لاوالی است. ابزار موستریان غالباً با استفاده از ضربه بوسیلهِ چکشهای نرم ساخته میشدند، چکشهای نرمی که با استفاده از موادی مانند استخوان، شاخ آهن و چوب ساخته میشدند و آنها از چکشهای سفت سنگی استفاده نمیکردند. تقریباً در پایان دورهِ نئاندرتالها، آنها ابزار Châtelperronian را ابداع کردند که «پیشرفتهتر» از ابزارموستری بود. آنها یا خود Châtelperronian را ابداع کردند و یا آن را از انسانهای مدرن «قرض گرفتند»، انسانهای مدرنی که اینگونه تصور میشود که فرهنگ اوریناسی را ایجاد کردند.
تحقیقات درباره? نئاندرتالها:
در دو دهه اخیر، باستان شناسان درباره? عموزاده های ما، نئاندرتالها که بیش از 200 هزار سال پیش در اروپا و آسیا ساکن بودند و حدود 28 هزار سال قبل بطور اسرارآمیزی ناپدید شدند، تحقیقات زیادی کردهاند. مهمترین بخش این تحقیقات، شامل بررسی شباهت سبک زندگی و رفتارهای اجتماعی نئاندرتالها با هوموساپینها (خودمان) است. اشیای باقیمانده از این انسانهای نخستین به خصوص زیورآلاتشان که استفادههای نمادین داشته نشانگر فرهنگ آنها بوده، اساسی ترین سند برای بررسی رفتار آنها و مقایسهاش با رفتارهای انسانهای مدرن است. بعضی از پژوهشگران میگویند که پیش از حضور انسانهای مدرن در اروپا، حدود 40 هزار سال پیش، نئاندرتالها مراسمی نمادین داشتهاند. اما بعضی از منتقدان این نظریه هم میگویند که آنها در دوره? کوتاه رقابت با ما بوده که این چیزها را از ما غنیمت گرفتهاند. به هرحال نئاندرتالها یا همان طور که بین مردم رایج است، «انسانهای اولیه» حدود 30 هزار سال پیش ناپدید شدند و رازهای زیادی از خود باقی گذاشتند. مهمترین راز البته نحوه? نابودی آن هاست. در بهار سال 2009، نتایج تحقیقاتی نشان داد که احتمالاً یکی از مهمترین دلایل نابودی نئاندرتالها این بوده که ما (هوموساپینها) آنها را خوردهایم! اما هنوز این مسئله به طور کامل رد یا اثبات نشدهاست.
تقریباً 25 سال است که دیگر مطمئن شدهایم خاستگاه ما انسانهای امروزی آفریقا بوده و بعد با مهاجرتهای گسترده، در همه جای جهان پخش شدهایم و محل زندگی انسانهای قدیمی تر مانند نئاندرتالها را تغییر دادهایم. سال 1979، باستان شناسان در فرانسه، اسکلت یک نئاندرتال را کشف کردند. آن زمان کارشناسان تصور میکردند که آرایش بدن و تزئینات و زیورآلات از جنس استخوان در کنار سایر عناصر، ساخته? دست انسا نهای مدرن است اما پژوهشهای بعدی نشان داد که خود نئاندرتالها این طور آرایش میکردهاند. در سال 1995 هم محققان بقایای انسانی را در همان دوره? زمانی، در جایی دیگر در فرانسه کشف کردند که آن نیز نئاندرتال بود و چنین آرایشی داشت. اهمیت این کشفها در این است که گونهها، هم با آناتومی بدن و هم با رفتارشان شناخته میشوند؛ بنابراین همان طور که نئاندرتالها بدنی همانند انسا نهای مدرن نداشتند، نمیتوان رفتاری امروزی نیز برای آنها تعریف کرد. این کشفها، رفتارهای اجتماعی نئاندرتالها را توضیح میدهد و شاید در آینده کلید معمای نابودی گونه? آنها باشد، معمایی که جواب آن به ما کمک میکند راههای نابوی گونه? خود را بهتر شناخته و درصورت امکان از آن جلوگیری کنیم.
یافتههای عجیب:
دو یافته? مهم برای دیرینه شناسان انسانی بسیار قابل توجه بودهاست؛ یکی غاری در جنوبی ترین نقطه در اسپانیا بود که سال 1985 حفاری شد و سه صدف سوراخ در آن پیدا شد که اول چندان توجهی جلب نکرد، اما پس از چند سال با پی گیری محققی کشف شد که این صدف متعلق به 48 تا 50 هزار سال پیش است. این صدفها هیچگاه شسته نشدهاند. یکی از صدفها، پوشش یک صدف خوراکی مدیترانهای بود. با تمیز کردن آن، لکهای رویش پیدا شد که میتواند باقیمانده? رنگدانهای باشد. با تحلیل این لکه، مشخص شد که این صدف با رنگدانه? قرمزی به نام لپیدوکروسیت رنگ شدهاست. دومین کشف هم صدف یک حلزونی سوراخ شده بود که در اسپانیا کشف شد و مربوط به 10 تا 50 هزار سال پیش از حضور انسانهای امروزی در اروپاست. ابتدا تصور میشد که این یک فسیل صدف است و هیچ ارتباطی با انسان ندارد. اما وقتی آن را تمیز کردند، دیدند بسیار تازه و پر از رنگهای نقاشی شده روی بدنهاش است. به نظر میرسید سطح بیرونی نسبتاً رنگ سفید صدف، نارنجی رنگ شده باشد.
لوازم آرایشی باستان:
اینکه نئاندرتالها با این اشیاء چه میکردند، جالب توجهاست. به هر حال پیش از مهاجرت انسانهای امروزی به اروپا، آنها پستانداران یا صدفهایی را مثل آنچه در اسپانیا پیدا شد، سوراخ نمیکردند یا شیار نمیدادند اما با ورود ما به اروپا، چنین کردند. ظاهراً آنها از این اشیا برای آرایش خود استفاده میکردند. صدف خوراکی مدیترانهای، احتمالاً به عنوان «ظرف نگهدارنده? رنگهای آرایشی» مورد استفاده قرار میگرفتهاست. ساده ترین توضیح این است که این رنگها برای آرایش بدن به ویژه برای رنگ کردن صورت کاربرد داشتهاند. اما اینکه نئاندرتالها هم مثل بعضی از هوموساپینسها هر روز بعد از برخاستن از خواب و آغاز روز از این مواد استفاده میکردند یا در مواقع خاص برای تشریفات مذهبی یا جشنها و سوگوار یها، هنوز مشخص نیست.
زیورآلات باستانی:
داخل یکی از صدفهای سوراخ شده داخل یک سوراخ، تکههای خاک رس قرمز رنگی چسبیده بود. پژوهشگران میگویند که احتمالاً چون این صدف رنگ شده و سوراخ شده نمیتوان آن را به عنوان ظرف مورد استفاده قرار داد، پس نئاندرتالها علاوه بر رنگ کردن بدن خود، احتمالاً از این صد فها به عنوان آویز هم استفاده میکردند.
تحلیل نتایج:
با این یافتهها، میتوان نتیجه گرفت که نئاندرتالها رفتاری امروزی داشتند. آنها بدنی همانند انسانهای مدرن نداشتند اما رفتاری پیشرفته داشتهاند. از روی رفتارهای آنها میتوان به این حقیقت پی برد که یا نئاندرتالهای ساکن این مناطق از اجداد مشترک نئاندرتال و انسانهای مدرن به وجود آمدهاند و گروههایی که ما نئاندرتالها و انسانهای امروزی مینامیم، گونههای متفاوتی از هم نبودند. پس با وجود تفاوتهای موجود در اندامشان، نباید موجب شگفتی ما شوند.
نژادهای انسان به عنوان گروههای جمعیتی بزرگی تعریف میشوند که گنجینه ژنی آنها بصورت جزئی از یکدیگر متفاوت هستند.
در قرن نوزدهم نژادهای بشر را بر اساس ویژگیهای ظاهری و به چهار دسته بزرگ سفید پوستان، سیاه پوستان، زرد پوستان و سرخپوستان بخش میکردند و برخی نژاد سرخپوست را جزئی از نژاد زرد پوست بهشمار میآوردند. برخی از مردم شناسان نژاد استرالیایی را نیز به عنوان چهارمین گروه و با احتساب سرخپوستان پنجمین گروه ذکر کرده بودند ولی امروزه و طبق تحقیقات، انسان ها دارای سه نوع نژاد و یک ریشه هستند که عبارتند از:
- نژاد سفید پوست
- نژاد زرد پوست
- نژاد سیاه پوست
نژاد سفید پوست:
از مشخصات مهم سفیدپوست ها می توان به پوست روشن ، قد نسبتاً بلند و موهای موجدار اشاره کرد.
خوب است بدانید که پراکندگی نژاد سفید در کره ی زمین از دیگر نژاد ها بیشتر بوده است حال به علت مهاجرت می تواند باشد تا سیاستهای استعماری.
اکثریت مردمان اروپا، آمریکای شمالی، غرب و جنوب غرب آسیا دارای نژاد سفید هستند.
نژاد زرد پوست:
قد نسبتاً کوتاه، گونه های برجسته، موهای صاف و چشم های کشیده از مشخصات این نوع نژاد می باشد.
اکثریت این نژاد در شرق و جنوب شرق آسیا هستند.
حدود دوازده قرن پیش گروهی از زردپوستان شرق آسیا از تنگه ی برینگ گذشتند و وارد آلاسکا شدند.
سپس به نواحی آمریکای شمالی فعلی رفتند و به سرخ پوستان معروف شدند.
تمدن اینکاها که در آمریکای جنوبی معروفیت دارد به وسیله سرخ پوست ها به وجود آمد.
گروهی از این نژاد در اقیانوسیه و مادگاسکار نیز سکونت دارند.
نژاد سیاه پوست:
بینی پهن، موهای مجعد، لبهای کلفت و تیرگی پوست از مهمترین ویژگی این نژاد نیز می باشد.
در جنوب شرقی آسیا گروهی از سیاه پوستها سکونت دارند که به نامهای وداها و دراویدی ها معروف هستند.
بیشتر نژاد سیاه پوستان در قاره آفریقا هستند.
میلیون ها سیاه پوست آفریقایی به عنوان برده به قاره ی آمریکا و اورپا برده شدند و در نتیجه در این نواحی نیز بصورت زیاد پراکنده شدند.
نوعی دیگر نژاد نیز وجود دارد به نام نژاد دو رگه هستند که از آمیزش نژاد های مختلف به وجود می آیند مانند افرادی که در آمریکای مرکزی و جنوبی سکونت دارند و از نژادهای سفید و زرد هستند.
البته لازم بذکر است که طبق تحقیقات و واقعیات انکار ناپذیر، هیچ نژادی از نظر هوشی بر دیگری برتری نداشته و تعلق داشتن به نژادی خاص مزیت و برتری در برابر نژادهای دیگر ندارد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ