نام: محمد بن عبد الله
حضرت محمد (ص) در تورات و برخی کتب آسمانی «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذاریِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وی را «احمد» نامیده بود.
کنیه حضرت محمد (ص): ابوالقاسم و ابوابراهیم.
القاب حضرت محمد (ص): رسول اللّه، نبی اللّه، مصطفی، محمود، امین، امّی، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، کریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر، یس، طه و...
منصب حضرت محمد (ص): آخرین پیامبر الهی، بنیانگذار حکومت اسلامی و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.
تاریخ ولادت حضرت محمد (ص): روز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادی (به روایت شیعه). بیشتر علمای اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال دانسته اند.
عام الفیل، همان سالی است که ابرهه، با چندین هزار مرد جنگی از یمن به مکه یورش آورد تا خانه خدا (کعبه) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادار سازد؛ اما او و سپاهیانش در مکه با تهاجم پرندگانی به نام ابابیل مواجه شده، به هلاکت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند. آنان چون سوار بر فیل بودند، آن سال به سال فیل (عام الفیل) معروف گشت.
محل تولد حضرت محمد (ص): مکه معظمه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودی کنونی).
نسب پدری حضرت محمد (ص): عبدالله بن عبدالمطلب (شیبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّی بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لویّ بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر (قریش) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.
حضرت محمد (ص) روایت شده است که هرگاه نسب من به عدنان رسید، همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید. اما در کتابهای تاریخی، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است که فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل الرحمن(ع) به هفت پشت میرسد.
مادر حضرت محمد (ص): آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.
این بانوی جلیل القدر، در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشی، کم نظیر و سرآمد همگان بود. وی پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتی شش سال زندگی کرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفری که به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمهاش، ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه) شده بود، در مکانی به نام «ابواء» بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روایتی هفت ماه) پیش از ولادت فرزندش از دنیا رفته بود، کفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وی را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وی را شیر دهد و از او نگهداری کند؛ اما پس از مدتی وی را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار کرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال برای وی مادری کرد.
زندگی نامه حضرت محمد (ص)
مدت رسالت و زمامداری حضرت محمد (ص): از 27 رجب سال چهلم عام الفیل (610 میلادی)، که در سن چهل سالگی به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال یازدهم هجری، که رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهدهدار امر رسالت و نبوت بود. حضرت محمد (ص) علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامداری مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت.
همسران حضرت محمد (ص):
1. خدیجه بنت خویلد.
2. سوده بنت زمعه.
3. عایشه بنت ابی بکر.
4. امّ شریک بنت دودان.
5. حفصه بنت عمر.
6. ام حبیبه بنت ابی سفیان.
7. امّ سلمه بنت عاتکه.
8. زینب بنت جحش.
9. زینب بنت خزیمه.
10. میمونه بنت حارث.
11. جویریه بنت حارث.
12. صفیّه بنت حیّ بن اخطب.
فرزندان حضرت محمد (ص):
الف) پسران ان حضرت محمد (ص):
1. قاسم. او پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) تولد یافت. از این رو پیامبر(ص) را ابوالقاسم نامیدند.
2. عبدالله. این کودک چون پس از بعثت به دنیا آمده بود، وی را «طیّب» و «طاهر» میگفتند.
3. ابراهیم. او در اواخر سال هشتم هجری متولد شد و در رجب سال دهم هجری وفات یافت.
عبدالله و قاسم از خدیجه کبری (س) و ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شدند. وهرسه آنان در سنین کودکی از دنیا رفتند.
ب) دختران حضرت محمد (ص):
1. زینب (س). 2. رقیه (س). 3. ام کلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).
آغاز بعثت حضرت محمد (ص):
محمد امین ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان می پرداخت و در عالم خواب رؤیاهایی می دید راستین و برابر با عالم واقع . روح بزرگش برای پذیرش وحی - کم کم - آماده می شد .
در آن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحی مأمور شد آیاتی از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد . سن محمد ( ص ) در این هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهایی و توجه خاص به خالق یگانه جهان جبرئیل از محمد ( ص ) خواست این آیات را بخواند: " اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق. اقرأ وربک الاکرم . الذی علم بالقلم . علم الانسان ما لم یعلم " . یعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفرید . او انسان را از خون بسته آفرید . بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است. خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت. به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست .
حضرت محمد (ص) - از آنجا که امی و درس ناخوانده بود - گفت : من توانایی خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که " لوح " را بخواند . اما همان جواب را شنید - در دفعه سوم - محمد ( ص ) احساس کرد می تواند " لوحی " را که در دست جبرئیل است بخواند . این آیات سرآغاز مأموریت بسیار توانفرسا و مشکلش بود .
جبرئیل مأموریت خود را انجام داد و محمد ( ص ) نیز از کوه حرا پایین آمد و به سوی خانه خدیجه رفت . سرگذشت خود را برای همسر مهربانش باز گفت . خدیجه دانست که مأموریت بزرگ " محمد " آغاز شده است . او را دلداری و دلگرمی داد و گفت : " بدون شک خدای مهربان بر تو بد روا نمی دارد زیرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستی و به بینوایان کمک می کنی و ستمدیدگان را یاری می نمایی " . سپس محمد ( ص ) گفت : " مرابپوشان " خدیجه او را پوشاند .
حضرت محمد (ص) اندکی به خواب رفت . خدیجه نزد " ورقة بن نوفل " عمو زاده اش که از دانایان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمد ( ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموی خود چنین گفت : آنچه برای محمد ( ص ) پیش آمده است آغاز پیغمبری است و " ناموس بزرگ " رسالت بر او فرود می آید . خدیجه با دلگرمی به خانه برگشت .
معراج حضرت محمد (ص):
پیش از هجرت به مدینه که در ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگی حضرت محمد (ص) پیش آمد که به ذکر مختصری از آن می پردازیم : در سال دهم بعثت "معراج " پیغمبر اکرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفری بود که به امر خداوند متعال و بهمراه امین وحی (جبرئیل ) و بر مرکب فضا پیمایی به نام "براق " انجام شد.
حضرت محمد (ص) این سفر با شکوه را از خانه ام هانی خواهر امیر المومنین علی (ع ) آغاز کرد و با همان مرکب به سوی بیت المقدس یا مسجد اقصی روانه شد، و از بیت اللحم که زادگاه حضرت مسیح است و منازل انبیا (ع ) دیدن فرمود.
سپس سفر آسمانی خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانی و بهشت و دوزخ بازدید به عمل آورد، و در نتیجه از رموز و اسرار هستی و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی پایان حق تعالی آگاه شد و به "سدرة المنتهی " رفت و آنرا سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. سپس از همان راهی که آمده بود به زادگاه خود "مکه " بازگشت و از مرکب فضا پیمای خود پیش از طلوع فجر در خانه "ام هانی" پائین آمد.
به عقیده شیعه این سفر جسمانی بوده است نه روحانی چنانکه بعضی گفته اند. در قرآن کریم در سوره "اسرا" از این سفر با شکوه بدین صورت یاد شده است : "منزه است خدایی که شبانگاه بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی که اطراف آن را برکت داده است سیر داد، تا آیتهای خویش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بیناست ". در همین سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پیامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمایند، که نماز معراج روحانی مومن است .
اصحاب و یاران بهشتی حضرت محمد (ص):
پیامبر اسلام(ص) چه در مکّه معظمه و چه در مدینه، دارای اصحاب و یاران باوفایی بود که برخی از آنان پیش از آن حضرت و برخی دیگر پس از ایشان از دنیا رفتند و تعداد آنان به هزاران نفر میرسد. در این جا به نام برخی از صحابه مشهور آن حضرت اشاره میشود:
1. علی بن ابیطالب(ع).
2. ابوطالب بن عبد المطلب.
3. حمزة بن عبدالمطلب.
4. جعفربن ابیطالب.
5. عباس بن عبدالمطلب.
6. عبداللّه بن عباس.
7. فضل بن عباس.
8. معاذبن جبل.
9. سلمان فارسی.
10. ابوذر غفاری (جندب بن جناده).
11. مقداد بن اسود.
12. بلال حبشی.
13. مصعب بن عمیر.
14. زبیر بن عوام.
15. سعد بن ابی وقاص.
16. ابو دجانه.
17. سهل بن حنیف.
18. سعد بن معاذ.
19. سعد بن عباده.
20. محمد بن مسلمه.
21. زید بن ارقم.
22. ابو ایوب انصاری.
23. جابر بن عبدالله انصاری.
24. حذیفة بن یمان عنسی.
25. خالد بن سعید اموی.
26. خزیمة بن ثابت انصاری.
27. زید بن حارثه.
28. عبدالله بن مسعود.
29. عمار بن یاسر.
30. قیس بن عاصم.
31. مالک بن نویره.
32. ابوبکر بن ابی قحافه.
33. عثمان بن عفان.
34. عبدالله بن رواحه.
35. عمر بن خطّاب.
36. طلحة بن عبیدالله.
37. عثمان بن مظعون.
38. ابو موسی اشعری.
39. عاصم بن ثابت.
40. عبدالرحمن بن عوف.
41. ابوعبیده جراح.
42. ابو سلمه.
43. ارقم بن ابی ارقم.
44. قدامة بن مظعون.
45. عبدالله بن مظعون.
46. عبیدة بن حارث.
47. سعید بن زید.
48. خَبّاب بن اَرَت.
49. بریده اسلمی.
50. عثمان بن حنیف.
51. ابو هیثم تیهان.
52. ابیّ بن کعب.
تاریخ رحلت حضرت محمد (ص):
دوشنبه 28 صفر، بنا به روایت بیشتر علمای شیعه و دوازدهم ربیع الاول بنا به قول اکثر علمای اهل سنّت، در سال یازدهم هجری، در سن 63 سالگی، در مدینه از دنیا رفت.
محل دفن حضرت محمد (ص):
مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودی کنونی) در همان خانه ای که وفات یافته بود. هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبی قرار دارد.
انسان نئاندِرتال، گونهای از سرده? انسان بود که در اروپا و قسمتهایی از غرب آسیا، آسیای مرکزی و شمال چین (آلتای) سکونت داشتند. اولین نشانهها از نئاندرتالهای اولیه به حدود 350 هزار سال پیش در اروپا برمیگردد. 130 هزار سال پیش، مشخصههای کامل نئاندرتالها ظاهر شدند و در 50 هزار سال قبل نئاندرتالها دیگر در آسیا دیده نشدند، با این وجود نسل آنها در اروپا تا 33 تا 24 هزار سال پیش منقرض نشده بود و شاید 15 هزار سال پیش یعنی بعد از مهاجرت انسان امروزی به اروپا نسل این انسانهای اولیه منقرض شده باشد.
برخی ژنها میان نئاندرتالها و انسان امروزی مشترک است. این به آن دلیل است که نئاندرتالها و اجداد انسان مدرن زمانیکه ابتدا شروع به مهاجرت از آفریقا به نقاط دیگر جهان کردند، با یکدیگر آمیزش داشتند.
بدن نئاندرتالها برای زندگی در آب و هوای سرد سازگاری یافته بود، بطور مثال آنها کاسه سر بزرگ داشتند، کوتاه قامت اما بسیار قوی بودند و دارای بینی بزرگی بودند، ویژگیهایی که مطلوب آب و هوای سرد هستند. طبق تخمینها اندازهِ کاسهِ سر آنها و مغز بزرگتر از انسانهای مدرن بودهاست، با این وجود در این بررسیها بدن قویتر آنها در مقایسه با انسانهای امروزی در نظر گرفته نشدهاست. بطور میانگین، نئاندرتالهای مذکر دارای قد 165 سانتیمتر، از نظر وزنی سنگین و به دلیل فعالیت بدنی زیاد دارای استخوانبندی قوی بودهاند. بلندی زنهای نئاندرتال بین 153 تا 157 سانتیمتر بودهاست.
طرح خاص ابزار سنگی در دوره پارینه سنگی میانی بنام محلی باستانی که این ابزارها در آن یافت شدهاند، فرهنگ موستری نامیده شدهاست. از ویژگیهای فرهنگ موستریان استفادهِ بسیار از شیوهِ تمدن لاوالی است. ابزار موستریان غالباً با استفاده از ضربه بوسیلهِ چکشهای نرم ساخته میشدند، چکشهای نرمی که با استفاده از موادی مانند استخوان، شاخ آهن و چوب ساخته میشدند و آنها از چکشهای سفت سنگی استفاده نمیکردند. تقریباً در پایان دورهِ نئاندرتالها، آنها ابزار Châtelperronian را ابداع کردند که «پیشرفتهتر» از ابزارموستری بود. آنها یا خود Châtelperronian را ابداع کردند و یا آن را از انسانهای مدرن «قرض گرفتند»، انسانهای مدرنی که اینگونه تصور میشود که فرهنگ اوریناسی را ایجاد کردند.
تحقیقات درباره? نئاندرتالها:
در دو دهه اخیر، باستان شناسان درباره? عموزاده های ما، نئاندرتالها که بیش از 200 هزار سال پیش در اروپا و آسیا ساکن بودند و حدود 28 هزار سال قبل بطور اسرارآمیزی ناپدید شدند، تحقیقات زیادی کردهاند. مهمترین بخش این تحقیقات، شامل بررسی شباهت سبک زندگی و رفتارهای اجتماعی نئاندرتالها با هوموساپینها (خودمان) است. اشیای باقیمانده از این انسانهای نخستین به خصوص زیورآلاتشان که استفادههای نمادین داشته نشانگر فرهنگ آنها بوده، اساسی ترین سند برای بررسی رفتار آنها و مقایسهاش با رفتارهای انسانهای مدرن است. بعضی از پژوهشگران میگویند که پیش از حضور انسانهای مدرن در اروپا، حدود 40 هزار سال پیش، نئاندرتالها مراسمی نمادین داشتهاند. اما بعضی از منتقدان این نظریه هم میگویند که آنها در دوره? کوتاه رقابت با ما بوده که این چیزها را از ما غنیمت گرفتهاند. به هرحال نئاندرتالها یا همان طور که بین مردم رایج است، «انسانهای اولیه» حدود 30 هزار سال پیش ناپدید شدند و رازهای زیادی از خود باقی گذاشتند. مهمترین راز البته نحوه? نابودی آن هاست. در بهار سال 2009، نتایج تحقیقاتی نشان داد که احتمالاً یکی از مهمترین دلایل نابودی نئاندرتالها این بوده که ما (هوموساپینها) آنها را خوردهایم! اما هنوز این مسئله به طور کامل رد یا اثبات نشدهاست.
تقریباً 25 سال است که دیگر مطمئن شدهایم خاستگاه ما انسانهای امروزی آفریقا بوده و بعد با مهاجرتهای گسترده، در همه جای جهان پخش شدهایم و محل زندگی انسانهای قدیمی تر مانند نئاندرتالها را تغییر دادهایم. سال 1979، باستان شناسان در فرانسه، اسکلت یک نئاندرتال را کشف کردند. آن زمان کارشناسان تصور میکردند که آرایش بدن و تزئینات و زیورآلات از جنس استخوان در کنار سایر عناصر، ساخته? دست انسا نهای مدرن است اما پژوهشهای بعدی نشان داد که خود نئاندرتالها این طور آرایش میکردهاند. در سال 1995 هم محققان بقایای انسانی را در همان دوره? زمانی، در جایی دیگر در فرانسه کشف کردند که آن نیز نئاندرتال بود و چنین آرایشی داشت. اهمیت این کشفها در این است که گونهها، هم با آناتومی بدن و هم با رفتارشان شناخته میشوند؛ بنابراین همان طور که نئاندرتالها بدنی همانند انسا نهای مدرن نداشتند، نمیتوان رفتاری امروزی نیز برای آنها تعریف کرد. این کشفها، رفتارهای اجتماعی نئاندرتالها را توضیح میدهد و شاید در آینده کلید معمای نابودی گونه? آنها باشد، معمایی که جواب آن به ما کمک میکند راههای نابوی گونه? خود را بهتر شناخته و درصورت امکان از آن جلوگیری کنیم.
یافتههای عجیب:
دو یافته? مهم برای دیرینه شناسان انسانی بسیار قابل توجه بودهاست؛ یکی غاری در جنوبی ترین نقطه در اسپانیا بود که سال 1985 حفاری شد و سه صدف سوراخ در آن پیدا شد که اول چندان توجهی جلب نکرد، اما پس از چند سال با پی گیری محققی کشف شد که این صدف متعلق به 48 تا 50 هزار سال پیش است. این صدفها هیچگاه شسته نشدهاند. یکی از صدفها، پوشش یک صدف خوراکی مدیترانهای بود. با تمیز کردن آن، لکهای رویش پیدا شد که میتواند باقیمانده? رنگدانهای باشد. با تحلیل این لکه، مشخص شد که این صدف با رنگدانه? قرمزی به نام لپیدوکروسیت رنگ شدهاست. دومین کشف هم صدف یک حلزونی سوراخ شده بود که در اسپانیا کشف شد و مربوط به 10 تا 50 هزار سال پیش از حضور انسانهای امروزی در اروپاست. ابتدا تصور میشد که این یک فسیل صدف است و هیچ ارتباطی با انسان ندارد. اما وقتی آن را تمیز کردند، دیدند بسیار تازه و پر از رنگهای نقاشی شده روی بدنهاش است. به نظر میرسید سطح بیرونی نسبتاً رنگ سفید صدف، نارنجی رنگ شده باشد.
لوازم آرایشی باستان:
اینکه نئاندرتالها با این اشیاء چه میکردند، جالب توجهاست. به هر حال پیش از مهاجرت انسانهای امروزی به اروپا، آنها پستانداران یا صدفهایی را مثل آنچه در اسپانیا پیدا شد، سوراخ نمیکردند یا شیار نمیدادند اما با ورود ما به اروپا، چنین کردند. ظاهراً آنها از این اشیا برای آرایش خود استفاده میکردند. صدف خوراکی مدیترانهای، احتمالاً به عنوان «ظرف نگهدارنده? رنگهای آرایشی» مورد استفاده قرار میگرفتهاست. ساده ترین توضیح این است که این رنگها برای آرایش بدن به ویژه برای رنگ کردن صورت کاربرد داشتهاند. اما اینکه نئاندرتالها هم مثل بعضی از هوموساپینسها هر روز بعد از برخاستن از خواب و آغاز روز از این مواد استفاده میکردند یا در مواقع خاص برای تشریفات مذهبی یا جشنها و سوگوار یها، هنوز مشخص نیست.
زیورآلات باستانی:
داخل یکی از صدفهای سوراخ شده داخل یک سوراخ، تکههای خاک رس قرمز رنگی چسبیده بود. پژوهشگران میگویند که احتمالاً چون این صدف رنگ شده و سوراخ شده نمیتوان آن را به عنوان ظرف مورد استفاده قرار داد، پس نئاندرتالها علاوه بر رنگ کردن بدن خود، احتمالاً از این صد فها به عنوان آویز هم استفاده میکردند.
تحلیل نتایج:
با این یافتهها، میتوان نتیجه گرفت که نئاندرتالها رفتاری امروزی داشتند. آنها بدنی همانند انسانهای مدرن نداشتند اما رفتاری پیشرفته داشتهاند. از روی رفتارهای آنها میتوان به این حقیقت پی برد که یا نئاندرتالهای ساکن این مناطق از اجداد مشترک نئاندرتال و انسانهای مدرن به وجود آمدهاند و گروههایی که ما نئاندرتالها و انسانهای امروزی مینامیم، گونههای متفاوتی از هم نبودند. پس با وجود تفاوتهای موجود در اندامشان، نباید موجب شگفتی ما شوند.
نژادهای انسان به عنوان گروههای جمعیتی بزرگی تعریف میشوند که گنجینه ژنی آنها بصورت جزئی از یکدیگر متفاوت هستند.
در قرن نوزدهم نژادهای بشر را بر اساس ویژگیهای ظاهری و به چهار دسته بزرگ سفید پوستان، سیاه پوستان، زرد پوستان و سرخپوستان بخش میکردند و برخی نژاد سرخپوست را جزئی از نژاد زرد پوست بهشمار میآوردند. برخی از مردم شناسان نژاد استرالیایی را نیز به عنوان چهارمین گروه و با احتساب سرخپوستان پنجمین گروه ذکر کرده بودند ولی امروزه و طبق تحقیقات، انسان ها دارای سه نوع نژاد و یک ریشه هستند که عبارتند از:
- نژاد سفید پوست
- نژاد زرد پوست
- نژاد سیاه پوست
نژاد سفید پوست:
از مشخصات مهم سفیدپوست ها می توان به پوست روشن ، قد نسبتاً بلند و موهای موجدار اشاره کرد.
خوب است بدانید که پراکندگی نژاد سفید در کره ی زمین از دیگر نژاد ها بیشتر بوده است حال به علت مهاجرت می تواند باشد تا سیاستهای استعماری.
اکثریت مردمان اروپا، آمریکای شمالی، غرب و جنوب غرب آسیا دارای نژاد سفید هستند.
نژاد زرد پوست:
قد نسبتاً کوتاه، گونه های برجسته، موهای صاف و چشم های کشیده از مشخصات این نوع نژاد می باشد.
اکثریت این نژاد در شرق و جنوب شرق آسیا هستند.
حدود دوازده قرن پیش گروهی از زردپوستان شرق آسیا از تنگه ی برینگ گذشتند و وارد آلاسکا شدند.
سپس به نواحی آمریکای شمالی فعلی رفتند و به سرخ پوستان معروف شدند.
تمدن اینکاها که در آمریکای جنوبی معروفیت دارد به وسیله سرخ پوست ها به وجود آمد.
گروهی از این نژاد در اقیانوسیه و مادگاسکار نیز سکونت دارند.
نژاد سیاه پوست:
بینی پهن، موهای مجعد، لبهای کلفت و تیرگی پوست از مهمترین ویژگی این نژاد نیز می باشد.
در جنوب شرقی آسیا گروهی از سیاه پوستها سکونت دارند که به نامهای وداها و دراویدی ها معروف هستند.
بیشتر نژاد سیاه پوستان در قاره آفریقا هستند.
میلیون ها سیاه پوست آفریقایی به عنوان برده به قاره ی آمریکا و اورپا برده شدند و در نتیجه در این نواحی نیز بصورت زیاد پراکنده شدند.
نوعی دیگر نژاد نیز وجود دارد به نام نژاد دو رگه هستند که از آمیزش نژاد های مختلف به وجود می آیند مانند افرادی که در آمریکای مرکزی و جنوبی سکونت دارند و از نژادهای سفید و زرد هستند.
البته لازم بذکر است که طبق تحقیقات و واقعیات انکار ناپذیر، هیچ نژادی از نظر هوشی بر دیگری برتری نداشته و تعلق داشتن به نژادی خاص مزیت و برتری در برابر نژادهای دیگر ندارد.

رمان «کشف سوسیس کاری» نوشته اوه تیم با بهانه قرار دادن ماجرای کشف فرمول یک سوسیس خوشمزه، روزگار سخت مردم آلمان را پس از جنگ جهانی دوم به تصویر میکشد.
خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: رمان «کشف سوسیس کاری» نوشته اُوِه تیم نویسنده سرشناس آلمانی در سال 1993 منتشر شد و یکی از مهم ترین آثار این نویسنده است که وضعیت کشورش را پس از جنگ جهانی دوم به تصویر میکشد.
این رمان در اولین مواجهه، مخاطب را به یاد رمان آلمانی دیگری چون «کتابخوان» نوشته برنهارد شلینک میاندازد که در سال 2008 نسخه سینماییاش توسط آمریکا و آلمان ساخته شد. از «کشف سوسیس کاری» هم طی چند سال گذشته، یک فیلم سینمایی ساخته شده است. به هر حال، داستان دو رمان تا حدودی شباهتهایی دارد.
در «کشف سوسیس کاری» اوه تیم قرار است به مخاطب چگونگی کشف شدن فرمول سوسیس خوش خوراکی را ارائه کند که در سالهای پس از جنگ در یک دکه دستفروشی توسط زنی میانسال فروخته و عرضه میشده است. اما این میان پرانتزی باز میکند که 156 صفحه بوده و رمانی شده که حالا پیش روی ماست. بهاین ترتیب، با بهانه مذکور، آلمان پس از جنگ، ویرانیها، غرورهای لطمه خورده و شرایط کلی آن روزهای کشورش را ثبت کرده است. البته ذکر این نکته ضروری است که اوه تیم طرف نازیها را نگرفته و طرفدار مردم است. او در پی تصویر کردن رنج مردم و زندگی سخت یک زن در آن سالهاست که سعی کرده راه درست را برای زندگی انتخاب کند.
یکی از موارد جالب مربوط بهاین رمان که در گروه مسائل جامعه شناختیاش جا میگیرد، جملاتی است که مقایسهای درباره زرنگی انگلیسیها و ساده لوح بودن آمریکاییها مطرح میشود. در آن روزگار که مردم آلمان کالا را با نان معاوضه میکردند، در متن داستان این عبارت آمده که آدم میتوانست همزمان سه تا کلاه هرمان گورینگ را همزمان به آمریکاییها قالب کند. ولی انگلیسیها نه. همچنین به عنوان یکی از صحنههای مهم و مورد تاکید نویسنده که توقف کوتاهی در آن داشته تا تاثیرگذاری رمان را بالا ببرد، صحنه مربوط به پایان دوخت پالتوی پوست است که قرار است در ازای آن، کالاهایی برای تهیه سوسیس افسانهای به دست شخصیت اصلی داستان (لنا) برسد. او ابتدا وسوسه میشود پالتو را برای خود بردارد و مواد ساخت سوسیس کمتری دریافت کند اما مساله امرار معاش و نوه کوچکش که به ذهنش هجوم میآورد، از این کار منصرف میشود.
بد نیست کمی هم به نثر این رمان اشاره کنیم. شیوه روایتی که اوه تیم برای «کشف سوسیس کاری در نظر گرفته» رفت و برگشت به زمان حال و گذشته و تغییر روای است. راوی اصلی مردی است که در پی گذشته اش و زمانی که بچه بوده و سوسیس کاری میخورده به شهر هامبورگ امروزی میآید تا خانم لنا بروکر را پیدا کند. او اکنون در خانه سالمندان است و پس از پیدا کردنش شروع به روایت گذشته میکند. این روایت گرچه توسط زن انجام میشود اما از دریچه مرد جوان یعنی همان راوی اصلی با لحن دانای کل ارائه میشود. این شیوه موجب تنوع و ایجاد حد و مرز بین زمان گذشته و حال شده که به نظر میرسد به نوشته فیلمنامه و ساخت نسخه سینمایی کمک زیادی کرده باشد. یکی دیگر از مواردی که ظاهرا موجب ترغیب سازندگان فیلم سینمایی «کشف سوسیس کاری» شده، رگههایی از ملودرام در اثر است. اوه تیم در بخشی از رمان که مربوط به دیدار دوباره لنا و برمر در کنار دکه سوسیس فروشی و سوسیس خوردن برمر است، حس چشایی از بین رفته مرد را دوباره به او بر میگرداند. در این مقطع از داستان شاهد رویکردی افسانهای و پریانی هستیم که در برخی فیلمهایهالیوودی یا اروپایی شاهدش بودهایم. این حالت سینمایی بودن را میتوان در پایان بندی رمان هم مشاهده کرد. یعنی پایان رمان به گونهای است که حس مشابهی با آن را در دیگر رمانها یا فیلمهایی در عالم سینما تجربه کردهایم.
از دیگر مولفههای تصویرسازی و قابلیت سینمایی شدن «کشف سوسیس کاری» همچنین میتوان بافتنی بافتن خانم بروکر پیر شده را مثال زد که به موازات داستان پیش میرود و در انتها هم به نتیجه میرسد و یک پیرهن بافتنی به دست راوی اصلی داستان میرسد.
پس از مطالعه و اتمام رمان، اگر بخواهیم آن را بدون در نظرگیری فصل بندی نویسنده، تبدیل به بخش و فراز و فرود کنیم. بخش اول پیدا کردن خانم بروکر و شروع روایتش از گذشته است. بخش دوم مربوط به آشنایی لنا بروکر با برومر و آوردنش به خانه است که موجب میشود زن، او را به عنوان سربازی فراری پناه دهد و مرد جوان مجبور است روزها پس از پایان جنگ در خانه لنا بماند چون زن به او نمیگوید که جنگ تمام شده است. این بخش از رمان متاسفانه دارای اطناب و روایتی خسته کننده است و میتوانست زودتر به بخش بعدی متصل شود. بخش بعدی مربوط به رفتن برومر و زندگی لنا تا مقطع کشف فرمول افسانهای سوسیس است و بخش پایانی هم مربوط به برملا شدن این فرمول است. اگر اوه تیم در بخش مربوط به حضور برومر در خانه لنا، کمیمراعات کرده و از توصیف حال و هوا و کش آوردن زمان چند روزه خودداری میکرد، میشد روایت روان تری از این رمان را مطالعه کرد.
به هر حال، «کشف سوسیس کاری» یکی از رمانهای مهم ادبیات معاصر آلمان و درباره یکی از اتفاقات مهمیاست کهاین کشور در قرن گذشته رقم زد. مطالعه آن هم از جهت آشنایی با این نویسنده مهم، اهمیت دارد هم موجب میشود علاقه مندان به آثار ادبی و سینمایی مربوط به جنگ جهانی دوم پس از مطالعه اش، یک رمان خوب دیگر در این حوزه را به خاطر بسپارند.
لینک مطلب در مهر: https://www.mehrnews.com/news/4256243
مورچه حشرهای اجتماعی است که در میانههای دوره? کرتاسه یعنی حدود 110 تا 130 میلیون سال پیش تکامل یافته است. امروزه بیش از 12000 گونه مورچه طبقه بندی شدهاند و تخمین زده میشود این تعداد تا 22000 گونه نیز برسد. مورچه ها به راحتی از شاخکهای آرنج دارشان و ساختار گره مانندشان و کمر باریکشان قابل شناسایی هستند.
اندازه? اجتماع مورچه ها میتواند از چند ده مورچه شکارچی در یک حفره تا چند میلیون مورچه? ساده و مورچه نازای ماده و طبقه ای از کارگرها و سربازها و سایر گروهها را در یک محدوده جغرافیایی وسیع شامل شود. همچنین اجتماع مورچه ها شامل تعدادی نر دارای نطفه و همچنین یک یا چند ماده که توانایی بارور شدن دارند و ملکه نامیده میشوند، میشود.همچنین گاهی اجتماع مورچه ها یک ابرجامعه توصیف شدهاست ?زیرا مورچه ها در آن با یکدیگر کار میکنند و از اجتماع خود دفاع میکنند.
انواع مورچه های داخل لانه:
- مورچه های کارگر : به دو گروه کوچک و بزرگ تقسیم می شوند مورچه های کارگر بزرگ ازبقیه مورچه ها بزرگ تر ودرشت تر هستندکه به آنها مو رچه های سرباز می گویند.
- مورچه های سرباز : دارای آرواره های بزرگی هستند واز افراد ضعیف تر در مقابل سایر حشرات دفاع کرده واز جانوران مورچه خوار محافظت می کنند.
- کارگر های کوچک : از لانه دور می شوند و به نظافت وتغذیه ی نوزادان و ملکه می پردازد.
مورچه ها حیوانات بسیار با نظافتی هستند. هر کدام وظیفه ی خود را انجام می دهند ودر بقیه ی امور دخالتی نمی کنند. در آخر زمستان ملکه تخم های مخصوصی می گذارد که از آنها مورچه های نر و ماده تولید می شود که در بهار از لانه بیرون آمده وجفت گیری می کنند وبعد از آن مورچه ها ی نر بلافاصله می میرند.
تقریباً تمام مناطق کره زمین مورچه دارد. فقط مناطقی مانند جزایر دور افتاده و غیرقابل دسترسی استثنا هستند. مورچه به بیشتر محیط زیستهای زمین چیره گشته است و در بیشتر محیط زیستها توانایی زندگی دارد. این موجود 15-20? موجودات زنده خشکی زی زمین را تشکیل میدهد. علت موفقیت آنها به زندگی اجتماعی، توانایی بالای انطباق پذیری و توانایی تغییر دادن محیط زیستشان و بهره برداری از منابع و دفاع از یکدیگر برمیگردد. انواع مورچه ها به صورتهای مختلفی مانند زندگی انگلی و برده داری، همزیستی مسالمت آمیز و … تکامل یافتهاند.
گونه های تکامل یافته:
- مورچه های مهاجم : گروهی از مورچه ها که حشرات و سایر حیوانات کوچک موجود در مواد پوسیده ی گیاهی را شکار می کنند،مورچه های مهاجم می گویند.شکار آن ها به این طریق است وقتی یکی از آنها طعمه ای راپیدا کرد با ترشح بوی از روی غده های بدنش دیگر مورچه ها را باخبر می کند و آن ها یک ردیف منظم که گاهی طول آن ها به صد متر می رسد،تشکیل داده و با همکاری هم آن را به لانه می برند.
- مورچه های برگ بر : این نوع مورچه در جنگل های آمازون پیدا می شود که قطعاتی از برگ درختان را جدا می کند و به لانه ی خود می برد،گاهی در یک شبانه روز تمام برگ های یک درخت عظیم را می برند،آن ها را جویده و کف لانه را پر می کنند و سپس قارچ های کوچک را به لانه برده و در زیر آن ها را پرورش داده،تا در مواقع لزوم از آن ها تغذیه کنند.
- مورچه های انگل : بعضی مورچه ها برای تهیه ی غذای خودشان هیچ فعالیتی نمی کنند و غذایشان را از سایر مورچه ها به دست می آورند. یعنی انگل مورچه های دیگر می شوند.
- مورچه های پرسه زن : لانه های خود را در نزدیکی لانه ی مورچه های دیگر می سازند. آن گاه هم از مواد دور ریخته شده ی آن ها تغذیه می کنند و هم زمانی که کارگرها مشغول بردن مواد غذایی به لانه ی خود هستند،غذای آن ها را به زور از چنگشان در می آورند.
- مورچه های سارق : آنها به آرامی وارد لانه ی موریانه ها و مورچه ها می شوند و غذای ذخیره شده ی آن ها را می دزدند و نوزادانشان را شکار می کنند.
- مورچه های برده دار : این مورچه ها به آرامی وارد لانه ی سایر انواع مورچه ها می شوند و پیله های آنان را می دزدند و به لانه ی خود می برند و از پیله های دزدیده شده مراقبت می کنند. پس از خروج کارگر ها، از پیله های دزدیده شده آن ها را وادار می سازند که کارهای مربوط به لانه شان انجام دهند.
جامعه? مورچه ها دارای سیستم تقسیم کار ?ارتباط بین اشخاص و توانایی حل مشکلات پیچیدهاست. این تشابه با جوامع انسانی سالهاست که الهام بخش و موضوع مطالعات بوده است . خیلی از تمدنهای انسانی از مورچه ها در مراسم مذهبی ،تغذیه و موارد پزشکی سود میجویند. برخی از گونه ها بخاطر نقشی که در کنترل زیستی آفت ها ایفا میکنند بسیار ارزشمند هستند،هرچند توانایی آنها برای استفاده از منابع باعث تعارض آنها با انسانها شده است. آنها میتوانند به محصولات کشاورزی صدمه زده و وارد خانهها شوند.
ساختمان مورفولوژیکی مورچه:
مورچه ها گرچه از نظر اندازه ظاهری با یکدیگر فرقهای زیادی دارند، ولی از جهت شکل ظاهری کم و بیش شبیه یکدیگر هستند. بر روی سر مورچه یک جفت شاخک یا آنتن وجود دارد. این شاخکها مدام حرکت می کنند، زیرا اینها شاخکهای معمولی نیستند. بلکه اندامهای بویایی جانور به شمار می روند. بنابراین مورچه در عین حال که فاقد بینی است، ولی حس بویایی دارد. شاخکها همچنین به مورچه کمک می کنند تا مورچه های دیگر را بشناسد و با آنها ارتباط برقرار کند.
سر مورچه شامل مغز، یک جفت چشم مرکب و آرواره های قوی و دهان است. علاوه بر چشم مرکب، بیشتر مورچه ها دارای اندام بینایی دیگری به نام چشم ساده هستند. بین شکم و تنه این حشرات پایه ای وجود دارد که به وسیله آن شکم می تواند حرکات زیادی در جهات مختلف انجام دهد. مورچه های کارگر دارای سرکوچکی هستند، در صورتی که نرماده ها دارای سری بزرگ می باشند. آرواره های این حشره نسبتاً قوی است و پاهایش به چنگال ختم می شوند.
بالهای جنس ماده حشره مذکور پس از جفت گیری می افتند. عمر مورچه های کارگر 8 تا 10ماه، مورچه ملکه یک سال و مورچه های نر ماده فقط دو هفته است. یعنی پس از جفتگیری با ماده می میرند.
قدرت و هوش:
مورچه ها قویترین حیوانات خشکی میباشند، چرا که میتوانند چند برابر وزن خود بار حمل کنند، مطالعه در زندگی مورچه ها دانشمندان را به شگفتی واداشتهاست، چون وقتی آنها انبار غذای بعضی از مورچه ها را بررسی کردهاند، با کمال تعجّب دیدهاند آنها، به طور دقیق دانههای جمع آوری شده را به طور منظّم در کنار هم قرار میدهند؛ آنها دانههای گندم را از وسط به دو نیم میکنند تا هنگام رسیدن رطوبت سبز نشود، ولی دانههای خربزه را به جای نصف به چهار قسمت تقسیم میکنند، زیرا میدانند که دانههای خربزه (تخم خربزه) اگر به دو نصف تقسیم شوند، باز هم قابلیت سبز شدن را دارند و به محض تماس با آب رشد خواهند کرد و لانه? مورچه ها را از بین خواهند برد.
مکان یابی مورچه ها:
شماری از زیست شناسان در صدد بر آمده اند با مطالعه دقیق تر در نحوه عمل این حشرات از مدلهای رفتاری آنان برای حل مسائلی که مهندسان با آنها مواجه هستند، کمک بگیرند. چند دهه قبل، زمانی که "ریچارد فاینمن" فیزیکدان خوش ذوق آمریکایی سرگرم کار روی رساله دکترای خود بود، متوجه شد لشکری از مورچه ها به اتاق او هجوم آورده اند و گنجه ای را که او مواد غذایی اش را در آن نگاه می داشت مورد حمله قرار داده اند.
رفتار این مورچه ها ذهن حساس و مسئله یاب این فیزیکدان جوان را تحریک کرد و او مصمم شد از اسرار رفتار دقیق و حساب شده این موجودات سر درآورد. هر چند فاینمن نتوانست به همه پرسشهایی که در آن زمان در مورد رفتار مورچه ها داشت پاسخ دهد، اما این پرسشها، از جمله اینکه مورچه ها چگونه به وجود مواد غذایی در گنجه قفل شده پی می برند؟ یا آنکه چگونه راه لانه تا محل غذا و بالعکس را پیدا می کنند؟ یا آنکه چگونه به یکدیگر درباره وجود مواد غذایی و محل آنها اطلاع می دهند؟ و اینکه آیا هیچ تصوری از هندسه و مکان در ذهن دارند؟ موجب شد که شماری از زیست شناسان و محققان به بررسی جدی در این زمینه بپردازند. گزینش طبیعی جست وجوی غذا را به صورت فعالیتی که برای بقا ضروری است در قیاس با دیگر فعالیتها اولویت می بخشد.
این فرآیند، همچنین نسل مورچه هایی را که قادرند به نحو موثرتری اطلاعات مفید را به مورچه های دیگر انتقال دهند، مثلا با بر جای گذاشتن رد پای شیمیایی از محل غذا در برابر مورچه هایی که کمتر در این زمینه موفقند، پایدار می سازد. آشنایی با هندسه و مکان نیز شانس بقای مورچه ها را بالا می برد، به این شرط که مکانیسم قابل استفاده ای در این زمینه موجود باشد و این امر بر بازده یافتن غذا بیفزاید.
فاینمن در آزمایش خود مورچه ها را بر روی یک تکه کاغذ از نقطه ای به نقطه دیگر می برد و در برابرشان اندکی شکر قرار می داد تا دریابد که آیا این مورچه ها می توانند دیگر مورچه ها را از محل غذا مطلع سازند؟ اما مطالعاتی که او در خصوص آشنایی مورچه ها با هندسه انجام داد نتایج متناقضی به بار آورد. او به عنوان نمونه مشاهده کرد مورچه هایی که در اتاقش سرگرم فعالیت هستند نمی توانند مسیر صحیح را از مسیر ناصحیح در امتداد یک راه خاص تشخیص دهند. اما بعدها در جنگلهای برزیل شاهد آن بود که مورچه های برگ خوار این جنگلها از این توانایی برخوردارند.
او این فرضیه را مطرح کرد که مورچه های برزیلی از نوعی ماده شیمیایی برای تعیین جهت صحیح در مسیر حرکت استفاده می کنند. به عبارت دیگر این مورچه ها می توانند یک مسیر را به صورت الف - ت - ب - ت – فاصله - ب، الف، ت و ب - فاصله مشخص کنند که به معنای آن است که مسیر حرکت غیر متقارن است. در حالی که مسیری که به صورت الف، فاصله، الف و ... علامتگذاری شده، صرفا یک مسیر متقارن را نمایش می دهد. اما آزمایشهای بعدی او در منزلش در کالیفرنیا نتوانست نتیجه روشنی به بار آورد.
فاینمن متذکر شد که شواهد نشان می دهد مورچه ها مسیر و جهت را تشخیص می دهند، اما آزمایشهای او نمی تواند این نکته را که مورچه ها حس تشخیص هندسه و جغرافیای موقعیت را دارند مشخص سازد. اما تحقیقات بعدی به وسیله زیست شناسان نشان داده که در میان 20 هزار نوع مختلف از مورچه ها، روش های یکسانی برای راهیابی به کار نمی رود و همه این انواع مختلف به یک میزان از توانایی در تشخیص مسیر برخوردار نیستند. بسیاری از مورچه ها از نشانه های بیرونی در مسیر برای تشخیص موقعیت و جهت خود استفاده می کنند. زمانی تصور می شد که مورچه های برگ خوار جنگلهای برزیل از میدان مغناطیسی زمین برای این منظور کمک می گیرند.
پژوهشهای تازه روشن ساخته که یک نوع مورچه معمولی موسوم به مورچه قرمز از درک هندسی برخوردار است و محققان اکنون بر این باورند که احتمالا دیگر انواع مورچه ها نیز دارای این توانایی هستند. یک دسته از مورچه های قرمز شبکه ای را به وجود می آورند که از دهانه لانه تا محیط اطراف پراکنده می شود. این شبکه بازوهایی به صورت حرف انگلیسی ایگرگ y با زاویه ای در حدود 60 درجه به وجود می آورد. به عبارت دیگر مورچه ها در هنگام خروج از لانه و حرکت در محیط اطراف اینگونه و با این زاویه شاخه شاخه می شوند. اما اگر مورچه ای در مسیری نادرست در امتداد یک شاخه در حال حرکت باشد و به تقاطعی با زاویه 120 درجه برخورد کند نمی تواند جهت خود را تنظیم کند. زاویه کمتر از 120 درجه برای بازوهای شاخه های ایگرگ شکل نوعی عدم تقارن میان لانه و محیط به وجود می آورد.
اما زاویه دقیقا 60 درجه و 120 درجه به معنای تقارن کامل است و در این زاویه توانایی مورچه برای تنظیم جهت خود به حداکثر می رسد. این نکته نشان می دهد که فرضیه فاینمن در مورد علامتگذاری مسیر به وسیله مورچه ها به صورت الف - ب - فاصله - الف - ب - فاصله، نادرست است. زیرا در عمل حرکت هزاران مورچه از چنین مسیری موجب می شود این علامتگذاری ها مخدوش شوند.
مورچه هایی که فاینمن برای آزمایش برگزیده بود، برای مقصود خاصی که او در نظر داشت یعنی درک قابلیت های هندسی، نمونه های مناسبی نبودند. چون فاینمن فیزیکدان بود و نه زیست شناس و اطلاعی از انواع گوناگون مورچه ها نداشت. در حالی که زیست شناسان توانسته اند با مطالعه در انواع مختلف مورچه ها و از جمله مورچه های قرمز به این قابلیت هندسی طبیعی پی ببرند.
ارتباط با همنوعان:
مورچه ها برای برقراری ارتباط با یکدیگر از فرومون استفاده میکنند. این سیگنالهای شیمیایی در مورچه ها نسبت به سایر نازک بالان تکامل یافته تر است. همانند سایر حشرات مورچه ها برای تشخیص بوی فرومون، از شاخکهای بلند و نازکِ متحرک خود استفاده میکنند. مورچه بوسیله دو شاخک خود اطلاعاتِ لازم درمورد جهت و شدت بو را استخراج میکند.
از آنجایی که اغلب مورچه ها در روی سطح زمین زندگی میکنند، آنها از سطح خاک برای بر جا گذاشتن رد فرومون استفاده میکنند تا دیگر مورچه ها نیز بتوانند آنرا دنبال کنند. در گونه هایی که بصورت گروهی کاوش میکنند مورچه ای که غذا پیدا میکند یک رَد فرومون در مسیر بازگشت به لانه برجای میگذارد و این مسیر بوسیله دیگر مورچه ها دنبال میشود، پس از بازگشتِ مورچه های دیگر با غذا، این مسیر تقویت میشود. هنگامی که منبع غذا تمام میشود، دیگر رَد جدیدی توسط مورچه ها، در مسیر بازگشت گذاشته نمیشود و بوی فرومون به آرامی محو میشود.
این عمل باعث میشود که مورچه ها با تغییرات محیط خود را هماهنگ کنند. به طور مثال هنگامی که یک مسیر مشخص شده به سمت منبع غذایی توسط یک مانع سد میشود مورچه ها مسیر را رها میکنند تا مسیر جدیدی پیدا کنند. اگر مورچه ای موفق شود، رَد جدیدی بر جای میگذارد که شامل مسیر کوتاه تری به لانه میباشد. مسیر های موفق به سمت منبع غذا بوسیله سایر مورچه ها دنبال میشوند و مسیر های بهتر تقویت میشوند تا در نهایت بهترین مسیر پیدا شود.
نظام مورچه ها:
مورچه ها از فرومون، تنها برای رَد یابی استفاده نمی کنند. هنگامی که یک مورچه آسیب میبیند از خود فرومونِ خطر ساطع میکند که باعث میشود مورچه های اطراف او در حالت تهاجمی قرار بگیرند و همچنین مورچه های بیشتری به آن منطقه جذب شوند. برخی از گونه های مورچه از فرومون خاصی به نام فرومونِ پروپاگاند استفاده میکنند که باعث میشود دشمنانشان دچار سردرگمی شوند و به یکدیگر حمله کنند.
فرومون بوسیله ساختارهای زیادی تولید میشود که شامل غدد دوفور، غدد سمی و غدههای موجود در روده، دُم، روده راست ، استرنم و درشت نی میشوند. فرومون ها همچنین بین مورچه های لانه رد و بدل میشود این عمل بصورت ترکیب شدن فرومن با غذا و سپس انتقال دادن آن از طریق دهان مورچه ای به مورچه دیگر صورت میگیرد. این به مورچه ها کمک میکند که بفهمند چه وظیفه ای باید انجام دهند.(به طور مثال : جمع آوری آذوقه یا نگهداری از لانه). در گونه هایی از مورچه ها که دارای ملکه هستند هنگامی که تولید نوع خاصی از فرومون توسط ملکه متوقف شود کارگران ملکه جدیدی را انتخاب میکنند.
برخی دیگر از انواع مورچه:
- مورچه خرمن چین : مورچه ای است که از گیاهان اطراف خود دانه می چیند و به لانه خود می برد و از آنها استفاده می کند.
- مورچه شیردوش یا گله دار : این مورچه ها به شکار شته ها می روند، آنها را گله گله در لانه جای می دهند و با نواختن ضربه های محکمی بر پهلویشان، مایع شیرین مزه ای از اندامشان برای خود می دوشند.
- مورچه های باغبان : دسته دیگر از مورچه ها باغبانی می کنند، یعنی قارچهای بسیار ریزی را می پرورند و خوراکشان را فقط از آنها تهیه می کنند. برای کشت قارچها نیاز به باغچه ای هم دارند که برای این کار خمیری فراهم می کنند و قارچهای مورد نظر خود را بر روی آن می کارند.
- مورچه های آسیابان : این نوع مورچه ها با کله بزرگ و فکهای نیرومندشان دانه ها را آسیاب می کنند.
- مورچه فرعون : یکی از انواع مورچه ها که تقریبا در تمام جهان زندگی میکند و به رنگ زرد یا قرمز است و در خانه ها زندگی میکند مورچه? فرعون است.این مورچه ها اولین بار در مصر دیده شد و برای همین به مورچه? فرعون معروف است.این مورچه در دیوارها زندگی میکنند و از غذاهای چرب بیشتر ای غذاهای گیاهی استفاده میکند.از بین بردن آنها نیز بسیار سخت است زیرا در دیوارها نیز لانه دارند.
- مورچه آتشی سرخ : با نام علمی solenopsis invicta، که بومی آمریکای جنوبی است، با احساس خطر بر روی آب، دست به دست هم داده و از گروه خود، قایقی درست میکنند که میتواند وزنهای سنگینی را حمل کند.
چرخه زندگی مورچه ها:
چرخه حیات مورچه بسیار جالب است. ماده های یک کلنی یعنی ملکه تا ارتفاع زیادی در آسمان به پرواز در می آیند و نرها نیز به دنبالشان می روند. پس از این پرواز جفت گیری، نرها فوراً می میرند و ملکه پایین می رود و به تنهایی آغازگر یک گروه یا دسته جدید می شود. او آشیانه ای حفر می کند و تخم می گذارد. پس از آن کرمهایی که فاقد پا هستند، از تخم بیرون می آیند، ملکه مادر به آنها کمک می کند تا پیله ای به دور خود بتنند. هنگامی که مورچه جوان به اندازه کافی رشد کرد، ملکه یک سرپیله را سوراخ می کند و مورچه را از داخل محفظه خود خارج می سازد. این کارگران تازه نفس، تقریباً به فوریت زندگی پرکار و فعال خود را آغاز می کنند که وقف ملکه و بقیه اعضای گروه است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ