این حجم از حس عه بد نمیدونم از کجا میاد و چجوری منتقل میشه ولی میدونم که عاخرعه هفته هامو تبدیل میکنه به جهنمی ترین حالته خودش طوری که بخوام هر لحظه شو زار بزنم و انگار یه چیزی درونم داره سنگینی میکنه
همین 40 دیقه پیش یه آقایی حالش بد شد و نبضش خیلی ضعیف بود منتظر آمبولانس بودن داشتن بهش نفس میدادن امیدوارم سالم بمونه ، خانواده ش منتظرشن ، امیدوارم پیش خانواده ش سالم بمونه ...
هعی
عوض شدم راحت ، تویی دلیلش
چی مونده بود ثابت کنم بت
که تو رو عاشق کنمت
رفتنه تو این آدمو راحت عوض کرد
تو بین راه یهو دلت چیو هوس کرد
لبخند توعم بعد تو با من تلف شد
این آخرا رفتارتم واقعن عوض شد
#مسیح_آرش
#زدی_پر
هاهاهاها
عاقلم نمیشم!!!
قراره بعد از این کنکور کلییی کار کنم !!!
دوسدارم برم کار پیدا کنم ، برم کلاس اسکیت برد ، برم پیانومو ادادمه بدم ، کلاس والیبال برم ، برم با بچه ها دور دور ، میخوام کلیییی کار کنم و تمام ناراحتیا و غصه های این یه سالمو ، همه و همشو خالی کنم توو تابستون و از اول یه مریم جدید بسازم !
میتونم ، مگه نه ؟
ولی خب چه کنم که اونقدررر ضعیف و مستاصل شدم دیگه فقط تنها کاری که ازم برمیاد اینه که بخوابم و وقتی پاشدم بتونم روزه خوبی رو شروع کنم
واسه همینم
الانم
میخوام
بخوابم
:نفس عمیق
دوسشون دارم واقعن ، هرچقدرم دنیاهامون دور شده باشه ، بهم نزدیکش میکنم ، فقط این یه ماه تموم شه ؛ بعدش قرار کلی خوش بگذرونیم مگه نه؟
هاها !
خوشحالم واقعن
کاش این خوشحالی بمونه !!!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ