[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 92 اسفند 28 , ساعت 6:59 عصر
heart
تاریک کوچه‌های مرا آفتاب کن با داغ‌های تازه، دلم را مجاب کن  ابری غریب در دل من رخنه کرده است بر من بتاب، چشم مرا غرق آب کن  ای عشق ای تبلور آن آرزوی سبز برخیز و چون سکوت، دلم را خطاب کن  ای تیغ سرخ زخم، کجا می‌روی چنین محض رضای عشق، مرا انتخاب کن  ای عشق، زیر […]

لیست کل یادداشت های این وبلاگ