شنبه 01 خرداد 21 , ساعت 11:27 عصر
بیا در اغوشم غسلم بده . .
من از سبزی جنگل تا کویر دستان تو
به تمنای یک نوازش
پرواز پر گشودم
امدم تا پای کنج
لبانت عشق را بیابم
در نثاری بی شرط
اغوشت را بگشا
بگذار خستگی این بودن را در نفسهایت بسپارم به باد . .
راستی میدانی معجزه چشمانت
راز شکفتن ان گل سرخی بود که در نیایش صبح با دریا رویید؟
بودن پر شد از پلیدیها
من از با تو بودن
در غسل اغوشت
با دوری همبستر گشتم
تا در چشمانت بروید
رقصی از نور در شب
نمیدانی چه دلتنگ است حتی لبخند ساحل با دریا . .انگاه که وقت رسیدن به ساحل . . .دریا هم بوسه گامهایت را شسته . .
نوشته شده توسط juuu | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ